نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

پارک آبی

روز پنجشنبه نادیا خانوم رو برای اولین بار به همراه زندایی و نیلوفر بردیم پارک آبی. خیلی خیلی هم به نادیا خانوم و هم به ما خوش گذشت. از ظهر تا ساعت 9 شب اونجا بودیم. البته دیگه از ساعت 8 به بعد خسته شده بود و میگفت بریم خونه. طبق معمول هرکسی میدیدش بهش توجه میکرد و دوست داشت باهاش حرف بزنه. زندایی بهش میگفت: آخه چرا همه تو رو اینقدر دوست دارن و نازت میکنن. نادیا خانوم با کلی ناز و ادا میگه : چون من با ادبم. بهش میگفتیم چرا مامانی نیاوردی؟ میگه: آخه پاش درد میکرد.- چرا دایی و بابا رو نیاوردی؟ آخه سرکارن. دیروز هم رفتیم یه پارک سرپوشیده نزدیک خونه یک ساعتی هم خوشگل مامان اونجا بازی کرد. بد نبود بهتر از تو سرما  بازی کردن بود. ...
24 دی 1391

خاطرات

پریروز رفتیم عکسهای تولد نادیا خانوم رو بعد از 5 ماه تایید نهایی کنیم تا بره برای چاپ کلی توی آتلیه آتیش سوزوند و اونجا رو به  هم ریخت. بعدش هم که اومدیم خونه  گیر داد که باید کاردستی درست کنیم. یا به قول خودش : دست کاری ما هم یک ظرف یک بار مصرف اوردیم و باهم دیگه  یک قاب عکس ازش درست کردیم. یک قاب عکسی که نادیا خانوم با ماژیک روش نقاشی کرده . یک کتاب پرورش خلاقیت کودکان دارم که ایده های خوبی برای کاردستی درست کردن داره . دختر خوشگل من هم کلی با این کارها حال میکنه و بعدش هم خرابشون میکنه. آخه به نقل از این کتاب تو این سن بچه ها از پروسه انجام کار لذت میبرن و اینکه چی درست میکنن زیاد براشون مهم نیست. امروز صبح ساعت پنج و ن...
18 دی 1391

گل و گلدون

دیروز من ونادیا خانوم با هم یک کاردستی خوشگل درست کردیم. یک گلدن گل با گل توش که با کاغذ رنگی و پونس و شمع اون و ساختیم. بیشتر کارهاش رو خودش کرد. فقط قیچی کردن کاغذها رو من انجام دادم. البته من بهش گفتم که پونس رو تو لبه نازک گلبرگها فرو کنه ولی دیدم خودش گلبرگها میذاره رو زمین و پونس رو فرو میکنه تقریباً در وسط هر گلبرگ . بعد با خودم گفتم اینطوری خیلی بهتره، و من نباید دخالت کنم حتماً که نباید گلش شبیه یک گل واقعی بشه ، اتفاقاً اینطوری خیلی هم خاص میشه. وقتی کارش تموم شد کلی ذوق میکرد و مخندید. بعدش هم که به باباش اومد وبه اون هم نشون داد نشست بازش کرد و کلی با این پونسها و گلبرگها سرگرم شد. البته باید عکسش رو هم به زودی بذارم. روز شنبه ...
11 دی 1391

شیرین زبونی

نادیا خانوم ما دیگه با این شیرین زبونی هاش ما رو از هوش میبره. و آدم دلش میخواد درسته قورتش بده. میخواستم ببرمش بیرون، لباس نمی پوشید ، بهش گفتم: پس نمیبرمت. به من میگه : دلم شکست. سر سفره شام زنداییش کنارش نشسته میگه : من دلستر دوست ندارم. نادیا بهش میگه: تو دلستر نخور، برای تو ضرر داره برای من خوبه. مامانی براش پفیلا درست کرده ، نادیا تند تند مشغول خوردنه، من که میخوام بخورم میگه : مواظب باش داغه ، دستت نسوزه. تو ماشین مدام توپش رو گرفته و میکنه تو دهنش من وباباش بهش میگم نکن. و یک بار هم توپ رو ازش گرفتیم و دوباره بهش دادم. دوباره میگیره سمت دهن و بینی اش و میگه : منظورم بو کردن بود. پریروز آهنگ جان مریم رو تو ماشین گوش مید...
25 آذر 1391

خاطرات

نادیا خانوم ما دیگه برای خودش بازی های تخیلی میکنه. من میشم نادیا و اون میشه مامان. مداد شمعی هاش رو میرزه توی کاسه ، و قابلمه های پلاستیکیش و به من غذا میده. چند روز پیش هم یکی از عروسکهاش رو برداشته بود و بهش غذا میداد و میگفت : همکارمه و بعد هم به اسم یکی از همکارهای من صداش میکرد.  دیروز چشمم درد میکرد دستم رو گرم کردم و گذاشتم روی چشمم. سریع اومد تو بغلم و گفت : مامان مامان با من حرف بزن. آخه برای مامانش نگران شده بود جیگر طلای من. دیروز نیلوفر که اومد پیشش با صدای بلند بهش گفت: عشق من. نادیا خانوم هم انگشتش رو گذاشت روی لبش و با اون زبون خوشگلش که برای گفتن حرف سین میذاره بین دندوناش، گفت : هیسسسسسسسسسس. دیروز صب...
18 آذر 1391

دخترم عزیزترینم

من این صبرو مدیون لبخندتم  چی می خوام تا رویای تو با منه چشاتو، تو دنیای سردم نبند  که آینده، تو چشم تو روشنه نشونم بده می شه وقتی بخوای   تو برف زمستونیم، گُر کنم تو این روزها زندگی ساده نیست  تو باعث شدی من تحمل کنم تو هستی نمی ترسم از بی کسی  نمی ترسم از بازی سرنوشت به من یاد می دی صبوری کنم  نمی ذاری از زندگی خسته شم با اینکه هوای جهان خوب نیست   به عشق تو دارم نفس می کشم ...
8 آذر 1391

مقایسه دو کتاب کودکانه در مورد ترس

در وبلاگ یکی از دوستان مطلب بسیار جالب و مفیدی دیدم که هم برای من و خیلی از والدین دیگه میتونه بسیار مفید باشه که با اجازه این دوست عزیز، صبا جان، برای اینکه هیچوقت فراموشم نشه اینجا میذارم. به امید اینکه همگی بتونیم بچه هامون رو به شیوه بهتری تربیت کنیم تا در آینده جامعه بهتری داشته باشیم : (پرنیان هم مانند بسیاری از کودکان دوساله از تاریکی و تنهایی می ترسد و طبق نظر متخصیصن  برای مقابله با این ترس بهتر است دست بچه را گرفت و با آرامی وارد اتاق تاریک شد و همه جا را به او نشان داد و و به ترتیب به بچه ها کمک کرد تا بر این ترس غلبه کنند. علاوه بر این، از آنجایی که کتابهایی که برایش می خوانم کاملا" بر او تاثیر م...
29 آبان 1391

بیخوابی

دیشب به دلیل خستگی زیاد ما ساعت 9:30 خاموشی زدیم که بخوابم. حالا نادیا خانوم به هیچ وجه نمیخواست بخوابه و مدام از سر و کول ما بالا می رفت. آخرش یه حرفی زد که خواب رو از سر ما پروند. به من گفت: ببخشید مزاحم شدم. قربون اون حرف زدنت برم من ...
29 آبان 1391

برگرفته از کتاب کلیدهای رفتار با کودک دوساله

از زمانی که نوزادی به دنیا می آید، الگو های رفتاری خاصی را می توان در او مشاهده کرد که تا آخر عمر با او می ماند و بخشی از سبک رفتاری او را تشکیل می دهد. از نظر روانشناسان 9 خصوصیت مزاجی متفاوت شناخته شده است. در این کتاب بعد از تعریف هر خصلت سوالهایی مطرح شده که با پاسخ به آنها می توانیم شدت آن سبک مزاجی را در کودکمان پیدا کنیم و متناسب با سبک مزاجی کودکمان رفتار مناسبی را با او در پیش بگیریم: -         سطح فعالیت:  بعضی دو ساله ها فعالیت جسمی و تحرک بیشتری دارند و برخی کمتر -         نظم و قابل پیش بینی بودن: بعضی کودکان الگو های روزانه و خصوصیات م...
27 آبان 1391