پارک آبی
روز پنجشنبه نادیا خانوم رو برای اولین بار به همراه زندایی و نیلوفر بردیم پارک آبی. خیلی خیلی هم به نادیا خانوم و هم به ما خوش گذشت. از ظهر تا ساعت 9 شب اونجا بودیم. البته دیگه از ساعت 8 به بعد خسته شده بود و میگفت بریم خونه.
طبق معمول هرکسی میدیدش بهش توجه میکرد و دوست داشت باهاش حرف بزنه. زندایی بهش میگفت: آخه چرا همه تو رو اینقدر دوست دارن و نازت میکنن. نادیا خانوم با کلی ناز و ادا میگه : چون من با ادبم.
بهش میگفتیم چرا مامانی نیاوردی؟ میگه: آخه پاش درد میکرد.- چرا دایی و بابا رو نیاوردی؟ آخه سرکارن.
دیروز هم رفتیم یه پارک سرپوشیده نزدیک خونه یک ساعتی هم خوشگل مامان اونجا بازی کرد. بد نبود بهتر از تو سرما بازی کردن بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی