نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

خاطرات

1391/9/18 8:46
نویسنده : مامان
269 بازدید
اشتراک گذاری

نادیا خانوم ما دیگه برای خودش بازی های تخیلی میکنه. من میشم نادیا و اون میشه مامان. مداد شمعی هاش رو میرزه توی کاسه ، و قابلمه های پلاستیکیش و به من غذا میده.

چند روز پیش هم یکی از عروسکهاش رو برداشته بود و بهش غذا میداد و میگفت : همکارمه و بعد هم به اسم یکی از همکارهای من صداش میکرد. 

دیروز چشمم درد میکرد دستم رو گرم کردم و گذاشتم روی چشمم. سریع اومد تو بغلم و گفت : مامان مامان با من حرف بزن. آخه برای مامانش نگران شده بود جیگر طلای من.

دیروز نیلوفر که اومد پیشش با صدای بلند بهش گفت: عشق من. نادیا خانوم هم انگشتش رو گذاشت روی لبش و با اون زبون خوشگلش که برای گفتن حرف سین میذاره بین دندوناش، گفت : هیسسسسسسسسسس.

دیروز صبح هم که خوشگل خانوم ما همینکه چشمش رو باز کرد مثل اینکه خواب دیده بود گفت: باید شیر بخورم ، میوه بخورم ، غذا بخورم و شکلات نخورم . حالا شیر میخوام ، شیر بده. فکر میکنم از بس بهش میگ اینا مفیده شکلات خوب نیست بچم تو خواب هم این چیزها رو خواب میبینه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)