نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

مقایسه دو کتاب کودکانه در مورد ترس

1391/8/29 10:32
نویسنده : مامان
650 بازدید
اشتراک گذاری

در وبلاگ یکی از دوستان مطلب بسیار جالب و مفیدی دیدم که هم برای من و خیلی از والدین دیگه میتونه بسیار مفید باشه که با اجازه این دوست عزیز، صبا جان، برای اینکه هیچوقت فراموشم نشه اینجا میذارم. به امید اینکه همگی بتونیم بچه هامون رو به شیوه بهتری تربیت کنیم تا در آینده جامعه بهتری داشته باشیم :

(پرنیان هم مانند بسیاری از کودکان دوساله از تاریکی و تنهایی می ترسد و طبق نظر متخصیصن  برای مقابله با این ترس بهتر است دست بچه را گرفت و با آرامی وارد اتاق تاریک شد و همه جا را به او نشان داد و و به ترتیب به بچه ها کمک کرد تا بر این ترس غلبه کنند. علاوه بر این، از آنجایی که کتابهایی که برایش می خوانم کاملا" بر او تاثیر می گذارد، تصمیم گرفتم کتابی با این موضوع برایش تهیه کنم. برایش توضیح دادم که چه می خواهم برایش بخرم و ازش خواستم خودش از فروشنده بخواهد. وقتی وارد فروشگاه شدیم به فروشنده گفت:" یک کتاب به من بدید که کمکم کنه نترسم." فروشنده هم با خوشرویی تمام با او برخورد کرد و دو تا کتاب به ما داد. اولی با عنوان " من ترسویم" از سری کتابهای احساس های تو نوشته " برایان موزس" و دومی با عنوان " در شب و تاریکی" از سری کتابهای آفرین دختر گلم نوشته خانم " اعظم تبرایی" . این دو کتاب در شیوه نگارش بیان و تحلیل موضوع و نتیجه گیری تفاوتهای چشمگیری دارند که لازم می دانم به آنها اشاره کنم:

قسمتهایی از کتاب "من ترسویم":

"وقتی می ترسم مثل ژله ای می شوم که توی بشقاب می لرزد....مثل دختر کوچولویی که یک عنکبوت جلو چشمش سبز می شود . وقتی می ترسم دستهایم را روی چشمم می گذارم ، زیر پتو قایم می شم ، خودم را پشت پدرم قایم می کنم. خیلی چیزها من را می ترساند وقتی خودم از پله ها بالا می روم می ترسم اما به خودم می گویم ازچی می ترسی کسی که آنجا نیست. ( و در ادامه چند نمونه از تجربه هایی که با ترس با آن مواجه شده و بعدا" فهمیده ترسی ندارد).... وقتی می بینم دارم از چیزی می ترسم آوراز می خوانم یا سوت می زنم یا به خودم می گویم " به این که ترس ندارد ...."یا با خودم فکر می کنم که حتی آدم بزرگه هم ممکنه از چیزی بترسند (چند نمونه از ترس مادر و پدر - ترس از هواپیما و ترن هوایی) و در آخر : "اگر یک روز کسی خواست تو را بترساند باید شجاع باشی. تو وقتی می ترسی چه کار می کنی؟"

قسمتهایی از کتاب " در شب و تاریکی":

"اسم این دختر سارا است. سارا دختر خیلی خوب و شجاعی است . او از تاریکی نمی ترسد چون می داند تاریکی ترس ندارد. سارا می داند اگر در یک اتاق روشن از چیزی نترسد ، نباید با تاریک شدن آن اتاق از چیزی بترسد چون او می داند با تاریک شدن اتاق هیچ اتفاقی نمی افتد فقط چراغ اتاق خاموش می شود. وقتی سارا می خواهد به تنهایی در اتاقش بخوابد با خودش می گوید:" من تنها در اتاق تاریکم می خوابم و از هیچ چیز نمی ترسم، چون من خیلی شجاع هستم...( به همین شیوه دلایل نترسیدن از حیاط تاریک ، گربه ، سایه و صدای رعد و برق بیان می شود. در نهایت تعریف پدر و مادر از دختر شجاعشان. داستان با این پرسش خاتمه پیدا می کند که: " آیا تو هم مانند شیر شجاع هستی؟ یا در تاریکی به چیزهای ترسناک فکر می کنی و می ترسی؟ آیا می دانی باید چگونه رفتار کنی تا نترسی؟"

کتاب اول از زبان یک بچه نوشته شده در واقع نویسنده خودش را جای یک بچه گذاشته و با مسئله ترس به عنوان یک واقعیت برخورد کرده در ابتدا سعی کرده احساس یک کودک از ترس را آنگونه که برای کودکان جالب و قابل فهم باشد توصیف کند سپس از زبان  شخصیت داستان مواردی را که در ابتدا با ترس مواجه شده و پس از درک موقعیت، ترسش ریخته را بیان کرده و از ذهن یک کودک راهکارهایی برای مقابله با ترس را پیشنهاد کرده در نهایت موضوع ترس در بزرگسالان هم با عنوان یک واقعیت بیان کرده. در مقابل داستان دوم از دید یک بزرگسال به مسئله ترس نگاه کرده و آن را باز هم از دید یک بزرگسال تحلیل کرده و در ذهن یک کودک قالب زده . در واقع موضوع ترس انکار شده و احسااس یک کودک از ترس نادیده گرفته شده. به خاطر دارم یک بار در سمیناری با عنوان " مهارتهای زندگی" شرکت کرده بودم و یکی از مهمترین موضوعاتی که آنجا مطرح شد " احساس همدلی" به عنوان یکی از مهارتهای ارتباط موثر بود. و این یکی از مهمترین نظرات "دکتر جینات" در کتاب " کودک، خانواده و انسان" است که وقتی ما به کودکان نشان می دهیم که احساس آنها را درک می کنیم آنها بیشتر به ما اطمینان می کنند و در مقابل ما جبهه نمی گیرند.

موضوع دیگر الگوی یک شخصیت کامل است که یکی از ویژگیهای فرهنگی ماست. در فیلمهایمان در الگوهای اجتماعی، دینی یا ادبیاتمان می بینیم شخصیتها سیاه یا سفید هستند. به نظر من این الگو درست نیست چون واقعیت این است که آدمها اشتباه می کنند یا نقاط ضعف دارند و اگر به خاطر این ضعفها شخصیت سیاه باشند، در واقع فرصت اصلاح را از آنها گرفتیم و اگر شخصیتهای کامل و بی عیب و نقصی باشند، الگو برداری از آنها مشکل می شود.

و اما آخرین نکته سوالی است که در انتهای هر دو کتاب آمده که از بچه ها می پرسد:" شما با ترستان چگونه برخورد می کنید؟" این یک موضوع مهم در مشاوره است در واقع یک مشاور خوب کمک می کند تا فرد مشاوره گیرنده تمام احساسش را بازگو کند و مسایلش را تحلیلی کند و در نهایت تصمیم گیری با خود فرد است نه با مشاور.

در مورد نقاشیهای کتابها، انتقادی بر کتاب "من ترسویم" وارد است و آن اینکه در صفحه آخر عکس شخصیت داستان را کشیده که در حال بستنی خوردن است و یک بچه می خواهد او را بترساند و در تصویر بعدی او بستنی را به صورتش کوبیده و فرار کرده. وقتی به اینجا رسیدیم پرنیان پرسید :" چرا بستنی را زده به صورتش؟" گفتم :" به نظر من کار بدی کرده چون هم بستنی حروم می شه هم دوستش ناراحت می شه . نظر تو چیه؟"  


 

من ترسویم برایان موزس، قاسم کریمی (مترجم)، شهرام رجب زاده (ويراستار)، مایک گوردن (تصويرگر)، نشر: قدیانی ، کتابهای بنفشه

در شب و تاریکی، ،اعظم تبرایی، نشر نوای مدرسه

کودک، خانواده، انسان: روش تربیت کودک بر اساس نظرات دکتر هایم جینات

ادل فیبر، الین مازلیش، گیتی ناصحی (مترجم) ، نشر: نشر نی )

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)