نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

گل و گلدون

1391/10/11 8:31
نویسنده : مامان
569 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز من ونادیا خانوم با هم یک کاردستی خوشگل درست کردیم. یک گلدن گل با گل توش که با کاغذ رنگی و پونس و شمع اون و ساختیم. بیشتر کارهاش رو خودش کرد. فقط قیچی کردن کاغذها رو من انجام دادم. البته من بهش گفتم که پونس رو تو لبه نازک گلبرگها فرو کنه ولی دیدم خودش گلبرگها میذاره رو زمین و پونس رو فرو میکنه تقریباً در وسط هر گلبرگ . بعد با خودم گفتم اینطوری خیلی بهتره، و من نباید دخالت کنم حتماً که نباید گلش شبیه یک گل واقعی بشه ، اتفاقاً اینطوری خیلی هم خاص میشه. وقتی کارش تموم شد کلی ذوق میکرد و مخندید. بعدش هم که به باباش اومد وبه اون هم نشون داد نشست بازش کرد و کلی با این پونسها و گلبرگها سرگرم شد. البته باید عکسش رو هم به زودی بذارم.

روز شنبه هم که مرخصی بودم رفتیم دو تا مهد دیدیم. بدک نبودن ولی نمیدونم چرا دلم راضی نمیشه این همه ساعت طولانی بذارمش مهد. حالا تا وقتی 3 ساله بشه که نمیذارمش و بعدش هم ببینیم خدا چی میخواد. هیچ جوری این مهدها به دلم نمیشینه. البته نادیا خانوم ما که دوست داشت تا میرفتیم سریع میرفت قاطی بچه ها و بازی میکرد . بعد هم رفتیم باشگاه مادر و کودک اونجا هم یک دوساعتی بازی کرد و خیلی خوشش اومد. اینطور جاها خیلی بهتره مادر خودش نظارت میکنه بچه هم که تو اون محیط و با بچه ها بازی میکنه.

چند روز پیش صبح زود از خواب بیدار شده بود و همینطوری دست من رو در حالیکه خواب آلود بود ناز میکرد و میگفت دستت رو دوست دارم، چقدر خوشگله، دوستت دارم. حالا بابا هم اون وسط هی میگفت پس من چی؟ بابا رو دوست نداری؟ نادیا خانوم هم یه دو بار جواب نداد و بعد گفت: من خوابم.از خود راضی

چند وقت پیش از تو تلویزیون کلمه ok رو شنیده بود و از من معنیش رو پرسید بهش گفتم میشه: باشه، خوبه. وقتی داشتیم از باشگاه مادر و کودک برمیگشتم بهش گفتم دست مامان خسته شد یکم راه بیا دوباره بغلت میکنم بعد به من میگه: ok غش غش میخنده. نیشخند

شیطونک منی دیگه

م

ک

ت

ع

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)