نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

خیلی خیلی دوست دارم

دختر مهربون من بعد از بیست و سومین ماهگرد تولدش به مامان گفت "حیلی حیلی دوست دارم، مامااا ن". این زیباترین ، شیرین ترین و دلنشین ترین جمله ای بود که من تو عمرم شنیده ام عزیز دلم. چه زیبا معنی دوست داشتن رو مفهمی خوب من. مامان هم خیلللللللللللللللللللی   خیلللللللللللللللللی  دوست داره قشنگترینم. تو هفته قبل  دچار یک تب کوچولو بخاطر درآمدن آخرین دندونهات شدی. نصف شب بیدار شدم که بهت قطره تب بر بدم ولی چون تلخه  دوست نداری بخوری و خیلی مقاومت میکنی. بعد از اینکه قطره خوردی دستات تکون میدادی و میگفتی : بسسسسسسه دیگه ، بسسسسسسسسسسسسسه دیگه.  با این شیرین زبونیهات آدم دلش میخواد بخورتت جیگرم. راستی پنجشنبه گذشت...
1 مرداد 1391

خاطرات

دختر قشنگم خیلی دلم میخواد از شکل حرف زدنت برات بگم ولی حیف که معمولاً شیوه بیان کلماتت رو یادم میره. سعی کردم بعضی هاشون رو بخاطر بسپرم و امروز بنویسم. حرف "سین" و "ذال" رو که توک زبونی میگی. یعنی زبونت رو بین دندونت میزاری و میگی که خیلی بامزه میشه. هر جایی که بخوای فعل منفی بکار ببری به جای حرف "ن" از "می" استفاده میکنی عزیز دلم که اون هم خیلی شیرینه مثلاً: نمیخورم = می می خورم نمیخوام= می می خوام بعضی کلمات رو هم که کلاً عوض میکنی: آدمکی= آدم نمکی مهری= ماری قلم مو= بوقلم مو قربون اون حرف زدنت برم من عزیز دل مادر. پریروز هم داشتم بهت غذا میدادم که لقمه غذا تو دهنت بود و من متوجه نبودم اومدم قاشق بعدی رو بذارم یکدفعه گ...
20 تير 1391

خاطرات

دختر قشنگ من دیگه میتونه جمله هم بگه. مثلاً مامان بشین. زندایی بشین= زندایی بیشین. آب میخوام. خاله بیا .و.. البته بعض مواقع ضمیرها رو قاطی میکنی. مثلاً وقتی دستات کثیفه و میخوای به من بگی دستامو بشور ، میگی: دستاتو بشورم . (در واقع جمله ای رو که من موقع شستن دستات میگم رو یادته و میگی) یا هر جمله کوتاهی که ما میگیم رو تکرار میکنی. منم گاهی مامانم صدا میزنی وگاهی اسمم  رو صدا میزنی. بعضی از کلماتت هم سیر تکامل دارن مثل: نیلوفر= نیبودَ = نی یو فَ دیروز با مامانی رفتیم دندانپزشکی. به منشی وقتی می رفت تو اتاق دکتر میگفتی : خاله بیا . وقتی هم بعد از اینکه کلی ازت پرسید اسمت چیه؟ گفتی: نادیا و با سرعت فرار کردی به سمت مامانی. بعد منشی ب...
15 فروردين 1391

خانم کوچولوی من

دختر قشنگم میخوام بگم تو حتی از یک بزرگسال هم بیشتر میفهمی. هرچی بهت میگم کاملاً متوجه میشی و عمل میکنی عزیزم. دیشب میخواستم قبل از خواب یک لیوان شیر گرم بهت بدم که راحتتر بخوابی  ولی هرکاری میکردم نمیخوردی و همش میگفتی که عکسهای روی دیوار رو به من بده. من هم بهت دادم و بعد بهت گفت حالا که من به حرفت گوش دادم پس تو هم به حرف من گوش بده و شیرت رو بخور و تو هم گوش خیلی خوب گوش دادی و تا ته خوردیش. خیلی دوستت دارم دختر خوبم. حالا از حرف زدنت بگم. عاشقشم. مخصوصاً اون " پاشو" گفتنت. میگی "پاچو" سودابه= هوباده – سوباده میمون= مییییمون البته خیلی وقته هر کلمه ای رو که مشنوی میگی . ولی اونایی که خیلی بامزه میگی یادم میمونه. بع...
22 اسفند 1390

روز بعد از تعطیلات

عزیز دلم همیشه روز بعد از تعطیلات سرکار رفتن خیلی سخته هم برای تو و هم برای من. میدونی چرا؟ آخه ٢ یا گاهی ٣ روز تعطیلات پشت سر هم مثل این هفته باعث میشه که بیشتر به هم وابسته بشیم عزیزم. پنجشنبه صبح وقتی داشتیم با هم صبحونه میخوردیم از خوشحالی اینکه ما پیشت هستیم اول اومدی بابا و بعد هم من رو بوسیدی. و امروز هم که میخواستم بیام سر کار به من چسبیده بودی و کمی گریه کردی عزیز دلم. دیگه دختر من میتونه عبارات دو کلمه ای رو بیشتر به کار ببره. مثلاً وقتی بابا کار داره و میره تو اتاق و در رو میبنده میگی: اتااق باززز ( زبونت رو میزاری بین دندونات و حرف "ز" رو تلفظ میکنی. خیلی بامزه میگی) فضول = فودول (عاشق اون فودول گفتنتم) مامانی = مامای...
3 بهمن 1390

خاطرات

دختر زرنگ و باهوش من دیگه میتونه از بین حرفهای ما هرچی که میشنوه رو هم تکرار کنه . البته با زبون خودش. مثلاً : میگم: تو اینو حتماً میخوای = میگی: حَماً خدا= هُدا منو = مَ اُ نندازی= نَدایی  ========= خدا منو نندازی عطر= اَت قطار= اَتار و........ خیلی کلمات دیگه که الان یادم نمی یاد. خوشگل من دیروز هم با کمک مامانی جونش رفته و روی لگن نشسته و برای اولین بار یه جیش کوچولو کرده و به مدت یک ساعتی هم بدون پوشک بودی تا من از سرکار اومدم و بردمت حموم و آب بازی یا به قول خودت " حَ اوم" . خوشگل مامان امروز هم که شانزدهمین ماهگرد تولدش هست صبح که از خواب بیدار شد روی لگنش نشست و جیش کرد و خودش هم کلی ذوق کرد. چند روز پیش هم او...
27 آذر 1390

خاطرات

دختر قشنگم چقدر قشنگ بوس میکنی . عاشق بچه ها هستی  و بهشون میگی نی نی و  از دیدنشون ذوق میکنی . یک عکس خوشگل بچه روی جعبه قطره مولتی ویتامینت هست که خیلی دوستش داری . دیروز برش داشته بودی و بوسش میکردی. بهت گفتم حالا مامان رو بوس کن و تو شروع کردی به بوس کردن من. وای که چقدر این بوسه هات شیرینه عزیزم. البته خود این قطره رو اصلاً دوست نداری و تا میبینیش فرار میکنی .جمعه هم که می خواستم قطره بهت بدم شروع کردی به جیغ زدن و فرار کردن من خندیدم و گفتم " ترسید" تو هم تند تند میگفتی "تسید"  " تسید" . دیروز بابا داشت از داروهای سینوزیتش استفاده میکرد و باید قطره توی بینیش میریخت و دارو با پنبه  روی چشمش میذاشت . تو هم کلی ت...
13 آذر 1390

خاطرات

دختر قشنگم مدتیه وقت نکردم از خاطرات با تو بودن بنویسم ولی امروز مینویسم. دیروز اولین برف سال 90 بارید تقریباً برف سنگینیه و امروز هم ادامه داره . این اولین برفی بود که تو در زندگیت درک میکنی عزیزم و بهش میگی " بَر " .و البته همزمان با این برف دندون آسیاب سمت راستی که دندون شماره پنج میشه هم دراومده که حسابی داره اذیتت میکنه. از شیرین زبونیهات بگم که تقریباً هر کلمه ای رو که میشنوی میگی. به زندایی شهین میگی  نَهین شبنم = هَبنم عمه = عَمَه ناهید= ناهی انار = انار گاهی هم میگی  نار و گاهی هم عمه البته باید بگم که عاشق اناری و یک گل شو که میگیری دونه دونه تو دهنت میزاری خیلی بامزه میخوری عزیزم. یک بار که با مامانی ر...
21 آبان 1390

اسمت چیه؟

فدای اون شیرین زبونیهات بشم من دیروز بهت میگم اسمت چیه ؟ میگی: نایا بعد بهت میگم اسم بابا، مهرداد. حالا اسم بابا چیه؟ یک بار میگی:  "می دا "  یک بار دیگه میگی: " میو دا " یک اسباب بازی بشکل قو داری که اهنگ میزنه و میچرخه و حرکت میکنه هر موقع میرفت زیر بوفه یا مبل هی داد میزدی که"بی یَه " یعنی بیا وقتی که من گفتم الان میاد ببین اومد اونوقت تو گفتی "آمد" خلاصه کلی از دست این شیرین زبونیهات میخندیم.
21 آبان 1390