نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

جشن الفبا و پایان کلاس اول

روز یکشنبه سی و یک اردیبهشت ماه جشن الفبا نادیا خانوم ما در سالن شهید فهمیده برگزار شد. کلاس اولی های مدرسه دخترونه و پسرونه هر دو باهم به زیبایی برنامه رو اجرا کردند. دخترها بلوز و کفش و جوراب شلواری سفید و دامن و پاپیون سرمه ای و یک دستمال سر سفید با نوار سرمه ای باید می پوشیدند که خوشبختانه من همین ست رو برای کنسرت موسیقی آماده کرده بودم و دیگه خیالم راحت بود مقنعه مدرسه رو هم که ویژگی های خواسته شده رو داشت تبدیلش کردم به یک دستمال سر زیبا . بچه ها واقعا شعرها رو به زیبایی اجرا کردند . نادیا در شعر خوش آمدگویی و همینطور میم مثل مادر اجرا داشت که شیطونک من خیلی بامزه و زیبا اجراهاش رو انجام داد . برنامه شاد و مفرحی بود و مجری خیل...
3 خرداد 1396

آغاز یادگیری ساز تخصصی

یادگیری ساز تخصصی برای نادیا خانوم ما شروع شد. ساز انتخابی عسل مامان ساز قانون بود . و با انتخاب یک استاد خوب و سفارش ساز، روز یک شنبه هفته قبل بابا ساز رو از آموزشگاه تهران تحویل گرفت. ساز بسیار زیباییه و به گفته استاد بسیار هم خوب ساخته شده. اولین جلسه شروع کلاس روز پنجشنبه بود. نادیا هم یک نقاشی از ساز قانون کشید و دورش رو قیچی کرد به همراه مضرابهاش و حلقه اش و به استاد هدیه داد. بابا هم ساز رو برای تایید استاد به آموزشگاه آورد و  استاد بخشی از کوک ساز رو انجام داد و اولین جلسه رو به خوبی ناز بانوی ما پشت سر گذاشت و البته از این به بعد کلاس نادیا روزهای سه شنبه برگزار خواهد شد. بعد از پایان کلاس به همراه دوستان عزیزمون به پا...
24 ارديبهشت 1396

هفته آخر سال تحصیلی

هفته دیگه آخرین هفته کلاس اول نادیا خانومه. سال تحصیلی پر فراز و نشیبی که بالاخره داره تموم میشه. تمام کاری که من هرشب میکردم فقط یه دیکته گفتن بود چون سعی کردم که تکلیف نوشتن به تنهایی رو یاد بگیره ولی همین یه دیکته ی هفت هشت خطی دوساعت زمان میبرد و انرژی و اعصابی از ما میگرفت . چون سر دیکته نوشتن تمام حرفهای عالم رو عسلک من  به یاد می اورد و تعریف میکرد . خیلی تمرین صبوری کردم ولی فکر میکنم چندان هم موفق نبودم . برای خوش خط و تمیز نویسی هم راههای بسیاری رو امتحان کردم که به دلیل یه دندگی دخترمون خیلی جواب نداد و تنها چیزی که این اواخر موثر بود این بود که از خودش نظر خواستم که چیکار کنیم که خطت بهتر بشه گفت دو هفته خوب مینویسم برام...
20 ارديبهشت 1396

سال نو مبارک

امروز هفتم فروردینه و من در وسط تعطیلات یکسری به اداره زدم. و میشه گفت اولین روز کاری برای من در سال 96 هست. بدو بدو های قبل از عید به دلیل چهار پنج روز تعطیلی قبل از سال تحویل خیلی راحت تر طی شد. آخرین روز کاری 25 اسفند بود که با برگزاری جشن روز زن در اداره و گرفتن هدیه و صرف نهار در رستوران شاندیز و بعد هم کیکی که خودمون به این مناسبت گرفته بودیم بسیار با شادی و لذت طی شد. و بعد هم به خونه دوستم سمانه جون دعوت شدیم و عصری با نادیا به منزلشون رفتیم و نادیا هم کلی با دوستانش رستا و آندیا بازی کرد و هم به من و هم به نادیا کلی خوش گذشت و در کنار دوستان بسیار لذت بردیم. برگشتنی هم چون تولد بابا بود  سر راه براش کیک خریدی...
7 فروردين 1396

اولین کارنامه مدرسه

دیروز رفتم مدرسه و اولین کارنامه درخشان دختر قشنگم رو گرفتم. همه چی عالی بود همون چیزی که از دخترکم انتظار داشتم. تموم دروس رو نمره خیلی خوب گرفته بود . و در بخش توصیفی همه چی رو معلمهاش عالی توصیف کرده بودند با تمام جزئیات و من بسی لذت بردم. هرچند که عسل مامان، تو با تمام ویژگی هایی که داری برای من بهترینی و نیازی به چنین تاییدهایی ندارم ولی خوب به هر حال کارنامه ست و دیدن همچین کارنامه ی درخشانی برای یک مادر لذت بخش است. ...
2 اسفند 1395

کنسرت پایانی دوره ارف

دیروز بعد از طی تقریبا یک دوره دوساله نادیا خانم ما دوره ارف رو با موفقیت به پایان رسوند. روزهای شاد و خوبی رو در کنار دوستان و مربی مهربونش عمو کسری گذروند . و تجربه های گرانبهایی بدست آورد. روز پنجشنبه تمرین کنسرت بود و روز جمعه هم از ساعت نه و نیم صبح رفتیم به آموزشگاه . بچه ها با اون لباسهای تقریبا یک شکلشون بسیار زیبا و برازنده بودند. بعد از تمرین مهمونامون از راه رسیدند. اول زندایی سودابه و شبنم و بعد بابا و بعد زندایی شهین و نیلوفر و مامانی به جمع ما اضافه شدند. روز بسیار هیجان انگیزی برای من بود . کنسرت ساعت یازده شروع شد و نادیا و همه بچه ها به زیبایی آهنگهایی رو که تمرین کرده بودن رو اجرا کردند و ما بسیار لذت بردیم. یک قسمت...
30 بهمن 1395

جایزه رباتیک- خاطرات

عسل مامان دیروز بخاطر اینکه فعالیتهای مربوط به رباتیکش رو خیلی خوب انجام داده بود و از بقیه جلوتر بود و یک طرحی به شکل خونه هم خودش ساخته بود یک مداد نوکی جایزه گرفته بود منم برای اینکه خوشحالیش رو کامل کنم بخاطر همین موضوع یک کتاب بهش هدیه دادم. دیروز روز برفی فوق العاده ای بود آخرش معلوم نشد مدرسه تعطیل بود یا نه . بچه ها رفتن مدرسه و سرویس به سختی اونا رو رسوند ولی بعد خیلی از مدرسه ها گفتن تعطیله و بیاین بچه ها رو ببرین از اون طرف سرویسش مدام زنگ میزد که من نمیتونم برشونگردونم خلاصه دست به دامن خانم نصرتی شدیم که همراه مامانی نادیا رو برگردونن و اولین کارنامه نادیا خانوم رو هم بگیرن که البته به مامانی نداده بودن و گفته بودن که ...
26 بهمن 1395

نادیا خانوم مبصر می شود

بالاخره انتظار عسل مامان به سر رسید و مبصر شد.  البته مثل زمان ما نیست که فقط شاگرد زرنگها مبصر بشن بلکه بچه ها نوبتی هفته ای یکبار توسط ناظم انتخاب میشن . دیروز هم نوبت نادیا خانوم ما بود که مبصر شد. از این بابت خوشحال بود ولی نه به اون اندازه که من در اون دوران خوشحال میشدم. انگار زیاد هم براش مهم نبود. ...
3 بهمن 1395

افتادن دومین دندان شیری

دیشب دومین دندون (دومین دندون از پایین) نادیا هم لق شد.  و مامانی باز هم با نخ دندون کندش آخه وقتی لق میشه دیگه خیلی اذیتش میکنه. میگفت حالا فرشته دندون برام کادو میاره میگم نه دیگه فقط اولین بار چون نشون میده که دیگه بزرگ شده میگه فکر کنم اون ماله زمان شما بود که اینطوری بود الان دیگه فرق کرده برای هر دندون یه جایزه میاره البته نادیا یادش رفت بزارتش زیر بالشم ، فرشته دندون هم  چون عجله داشت ، یادش رفت کادو براش بذاره  حالا اگر امشب بزاره زیربالشمش شاید براش بیاره   ...
20 دی 1395

جشن اسم نادیا

بالاخره این همه انتظار نادیا خانم ما به پایان رسید و روز برگزاری جشن اسم نادیا فرا رسید. روز شنبه حرف " ی " رو کامل یاد گرفتن و حروف اسم نادیا کامل شد ، قرار بود که جشن اسمش روز دوشنبه برگزار بشه . من هم شنبه رفتم و براش هدیه ای رو که قرار بود از طرف خودش به دوستاش بده رو خریداری کردم. یک پاک کن اتودی با تصاویر پرنسسی . فکر میکنم برای دخترها جذاب باشه. برای خوراکیشون هم بخواست نادیا میخواستم نون خامه ای بخرم ولی چون یکشنبه به دلیل آلودگی هوا مدارس تعطیل بود و وضعیت دوشنبه هم معلوم نبود ناچار شدم که یه چیزی بخرم که اگر هم تعطیل شد فاسد نشه درنتیجه با نظر نادیا پنکیک درنا خریدیم و شکلات کاکاویی قلبی شکل هم برای قشنگی بهشون اضافه کرد...
15 دی 1395