نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

افتتاح اولين حساب بانكي

امروز به همراه ناديا جون به خواست خودش رفتيم بانك آينده و اولين حساب بانكي رو براش باز كردم و پولهاي عيدي هاش رو كه از سه سالگي براش نگه داشته بودم به حسابش ريختم و يك مبلغي هم خودم بهش اضافه كردم . يك كارت بانكي به رنگ صورتي هم دريافت كرد كه از اين جهت بسيار خوشحال شد چون هميشه دوست داشت يك كارت بانكي شبيه بزرگترها داشته باشه . به سرعت هم رمزش رو عوض كرد مباركت باشه عزيز دلم حسابت هميشه پربركت باشه ...
19 تير 1396

يادگيري شنا

عسل مامان از هفته پيش كلاس آموزش شنا رو آغاز كرد و با عشقي كه به آب و شنا داره با اينكه فقط دو جلسه رفته به سرعت در حال يادگيريه . روز پنجشنبه هم با زندايي رفتيم پارك آبي و ناديا خانوم كلي براي خودش زير آبي ميرفت و وقتي هم ما ميخواستيم بگيريمش ميگفت نگيريد خودم ميدونم دارم چيكار ميكنم موفق باشي هميشه يكي يكدونه من ️...
10 تير 1396

کارنامه کلاس اول

سال تحصیلی تموم شده و ما روز پنجشنبه رفتیم مدرسه برای گرفتن کارنامه دوردونه ی بی همتای مامان. همه چی عالی و خوب. همه درسها و انضباط و شایستگی های فردی نادیا خانوم ما خیلی خوب بود و همینطور کارنامه توصیفی هم عالی. در مسابقه کانگورو هم خیلی خوب شده بود و لوح تقدیر گرفته دختر زرنگ من . مدرسه هم به پاس تقدیر یک عکس زیبا از نادیا با کلاه الفبا به ما هدیه داد .عصری هم با هم رفتیم شهر کتاب و به عنوان جایزه یک بازی جالب برای نادیا خریدیم و همینطور چند تا چیز دیگه که نادیا خیلی دوست داشت. مبارکت باشه عزیزم. عسل مامان، امیدوارم همیشه در راه کسب علم و دانش موفق و پیروز باشی عزیزم. من و بابا به داشتن دختری مثل تو به خو...
22 خرداد 1396

سفر به مارماریس بهشت ترکیه

با شروع تعطیلات تابستونی هفته گذشته رو ما سه نفری در مارماریس گذروندیم،شهری بسیار زیبا و بهشتی. روز پنجشنبه ساعت دوازده و نیم شب پروازمون بود و تا هواپیما به پرواز دراومد ساعت یک بود حدود سه ساعت تایم پرواز بود و بعد از رسیدن به فرودگاه ازمیر مسئول تور منتظر ما و بقیه مسافران  بود . کمی نشستیم تا همه مسافران جمع شدند و بعد بر اساس هتل مسافران بین اتوبوس ها تقسیم شدند مسیر با اتوبوس به علاوه توقف نیم ساعت در یک رستوران بین راه جهت کمی استراحت حدود چهار ساعت بود . مسیر زیبا و دیدنی بود و ما از گرگ و میش هوا تا طلوع خورشید در اتوبوس بودیم و حدود ساعت هشت و نیم به وقت مارماریس که دقیقا یک ساعت و نیم از ساعت ایران عقب تر بودند به هتل رسی...
17 خرداد 1396

جشن الفبا و پایان کلاس اول

روز یکشنبه سی و یک اردیبهشت ماه جشن الفبا نادیا خانوم ما در سالن شهید فهمیده برگزار شد. کلاس اولی های مدرسه دخترونه و پسرونه هر دو باهم به زیبایی برنامه رو اجرا کردند. دخترها بلوز و کفش و جوراب شلواری سفید و دامن و پاپیون سرمه ای و یک دستمال سر سفید با نوار سرمه ای باید می پوشیدند که خوشبختانه من همین ست رو برای کنسرت موسیقی آماده کرده بودم و دیگه خیالم راحت بود مقنعه مدرسه رو هم که ویژگی های خواسته شده رو داشت تبدیلش کردم به یک دستمال سر زیبا . بچه ها واقعا شعرها رو به زیبایی اجرا کردند . نادیا در شعر خوش آمدگویی و همینطور میم مثل مادر اجرا داشت که شیطونک من خیلی بامزه و زیبا اجراهاش رو انجام داد . برنامه شاد و مفرحی بود و مجری خیل...
3 خرداد 1396

آغاز یادگیری ساز تخصصی

یادگیری ساز تخصصی برای نادیا خانوم ما شروع شد. ساز انتخابی عسل مامان ساز قانون بود . و با انتخاب یک استاد خوب و سفارش ساز، روز یک شنبه هفته قبل بابا ساز رو از آموزشگاه تهران تحویل گرفت. ساز بسیار زیباییه و به گفته استاد بسیار هم خوب ساخته شده. اولین جلسه شروع کلاس روز پنجشنبه بود. نادیا هم یک نقاشی از ساز قانون کشید و دورش رو قیچی کرد به همراه مضرابهاش و حلقه اش و به استاد هدیه داد. بابا هم ساز رو برای تایید استاد به آموزشگاه آورد و  استاد بخشی از کوک ساز رو انجام داد و اولین جلسه رو به خوبی ناز بانوی ما پشت سر گذاشت و البته از این به بعد کلاس نادیا روزهای سه شنبه برگزار خواهد شد. بعد از پایان کلاس به همراه دوستان عزیزمون به پا...
24 ارديبهشت 1396

هفته آخر سال تحصیلی

هفته دیگه آخرین هفته کلاس اول نادیا خانومه. سال تحصیلی پر فراز و نشیبی که بالاخره داره تموم میشه. تمام کاری که من هرشب میکردم فقط یه دیکته گفتن بود چون سعی کردم که تکلیف نوشتن به تنهایی رو یاد بگیره ولی همین یه دیکته ی هفت هشت خطی دوساعت زمان میبرد و انرژی و اعصابی از ما میگرفت . چون سر دیکته نوشتن تمام حرفهای عالم رو عسلک من  به یاد می اورد و تعریف میکرد . خیلی تمرین صبوری کردم ولی فکر میکنم چندان هم موفق نبودم . برای خوش خط و تمیز نویسی هم راههای بسیاری رو امتحان کردم که به دلیل یه دندگی دخترمون خیلی جواب نداد و تنها چیزی که این اواخر موثر بود این بود که از خودش نظر خواستم که چیکار کنیم که خطت بهتر بشه گفت دو هفته خوب مینویسم برام...
20 ارديبهشت 1396

سال نو مبارک

امروز هفتم فروردینه و من در وسط تعطیلات یکسری به اداره زدم. و میشه گفت اولین روز کاری برای من در سال 96 هست. بدو بدو های قبل از عید به دلیل چهار پنج روز تعطیلی قبل از سال تحویل خیلی راحت تر طی شد. آخرین روز کاری 25 اسفند بود که با برگزاری جشن روز زن در اداره و گرفتن هدیه و صرف نهار در رستوران شاندیز و بعد هم کیکی که خودمون به این مناسبت گرفته بودیم بسیار با شادی و لذت طی شد. و بعد هم به خونه دوستم سمانه جون دعوت شدیم و عصری با نادیا به منزلشون رفتیم و نادیا هم کلی با دوستانش رستا و آندیا بازی کرد و هم به من و هم به نادیا کلی خوش گذشت و در کنار دوستان بسیار لذت بردیم. برگشتنی هم چون تولد بابا بود  سر راه براش کیک خریدی...
7 فروردين 1396

اولین کارنامه مدرسه

دیروز رفتم مدرسه و اولین کارنامه درخشان دختر قشنگم رو گرفتم. همه چی عالی بود همون چیزی که از دخترکم انتظار داشتم. تموم دروس رو نمره خیلی خوب گرفته بود . و در بخش توصیفی همه چی رو معلمهاش عالی توصیف کرده بودند با تمام جزئیات و من بسی لذت بردم. هرچند که عسل مامان، تو با تمام ویژگی هایی که داری برای من بهترینی و نیازی به چنین تاییدهایی ندارم ولی خوب به هر حال کارنامه ست و دیدن همچین کارنامه ی درخشانی برای یک مادر لذت بخش است. ...
2 اسفند 1395