نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

پیری

فرزند عزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگرصحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبورباش و درکم کن یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم بار و بارها داستانی را برایت تعریف کنم... وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن وقتی بی خبر از پیشرفت ها دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر وقتی برا ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارد،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من بر میداشتی... زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم عصبانی نشو،روزی خود میفهمی ا...
22 آبان 1390

خاطرات

دختر قشنگم مدتیه وقت نکردم از خاطرات با تو بودن بنویسم ولی امروز مینویسم. دیروز اولین برف سال 90 بارید تقریباً برف سنگینیه و امروز هم ادامه داره . این اولین برفی بود که تو در زندگیت درک میکنی عزیزم و بهش میگی " بَر " .و البته همزمان با این برف دندون آسیاب سمت راستی که دندون شماره پنج میشه هم دراومده که حسابی داره اذیتت میکنه. از شیرین زبونیهات بگم که تقریباً هر کلمه ای رو که میشنوی میگی. به زندایی شهین میگی  نَهین شبنم = هَبنم عمه = عَمَه ناهید= ناهی انار = انار گاهی هم میگی  نار و گاهی هم عمه البته باید بگم که عاشق اناری و یک گل شو که میگیری دونه دونه تو دهنت میزاری خیلی بامزه میخوری عزیزم. یک بار که با مامانی ر...
21 آبان 1390

اسمت چیه؟

فدای اون شیرین زبونیهات بشم من دیروز بهت میگم اسمت چیه ؟ میگی: نایا بعد بهت میگم اسم بابا، مهرداد. حالا اسم بابا چیه؟ یک بار میگی:  "می دا "  یک بار دیگه میگی: " میو دا " یک اسباب بازی بشکل قو داری که اهنگ میزنه و میچرخه و حرکت میکنه هر موقع میرفت زیر بوفه یا مبل هی داد میزدی که"بی یَه " یعنی بیا وقتی که من گفتم الان میاد ببین اومد اونوقت تو گفتی "آمد" خلاصه کلی از دست این شیرین زبونیهات میخندیم.
21 آبان 1390

دخترم زیباترین هدیه خدا

همیشه در رویاهایم از خدا میخواستم به من دختری هدیه دهد که چشمانش به رنگ آبی آسمان و طراوت باران باشد...موهایش همچون دریا پر پیچ و خم و مواج باشد ..صورتش به پاکی و سپیدی ابرها باشد و چون زمستان بخشنده..زندگی بخش و مهربان. روزی که درونم پا گذاشت در سرمای آذر ماه وجودم رو چون آتش گرم کرد و روزی که در آغوشم گرفتمش در گرمای اَمرداد شهد نوشین و خنکی بود برای زندگی من. و دیدم خداوند بزرگ به من هر آنچه خواسته بودم داده...بیشتر از آنچه خواسته بودم. من مادر شدم مادر یک فرشته سپید مهربان. این داستان تولد نادیا کوچولو مامان است که دوست دارم همیشه برایش تعریف کنم تا بداند نفسم لحظه ای بدون او دوام نخواهد آورد. عزیز دل مادر ..... این زیباترین داستان زند...
18 آبان 1390

تقلید

دیروز صبح ، مامانی مریم اومد کنترل تلویزیون رو از کنار من برداره وزن خودش رو روی من انداخت و من با لحن کشیده گفتم ماااااااااماااااااااااااااان و تو هم عزیز دلم یک دقیقه بعد با همون لحن گفتی ماااااااامااااااااااااا ن  . و ما دو تا هم حسابی خندیدیم. واقعاً که خیلی شیرینی عزیزم
19 مهر 1390

خاطرات

عزیز دلم این روز ها خیلی به من وابسته شدی و مدام دنبال من راه می افتی یک کمی هم خجالتی شدی. هیچکس جرات نداره از اتاق خارج بشه و در خروجی رو ببنده چون تو هم میخوای دنبالش بری و گریه میکنی. البته یک کمی این گریه و غرو لندها بخاطر دندون در آوردنت هم هست. آخه این دندونهای دوم از بالا و پایین دارن نیش میزنن و تو حسابی داری اذیت میشی. لثه های خیلی سفتی داری و دندونهات بسختی در میان. 23 شهریور اولین کلمه انگلیسی رو که از سی دی هات یاد گرفتی به زبون آوردی. درست و واضح گفتی baby  . به اردک هم میگی اُ ُ ُ ُ دک  – قبلاً میگفتی ( دو دَ ) و ما فکر میکردیم  میگی (2 و 10) و با خودمون فکر میکردیم اینو از کجا یاد گرفتی ولی حالا فهمید...
16 مهر 1390

دخترم ، تنها بهانه زندگی من

برام هیــــــــچ حسی شبیه تو نیست کنار تو درگیر آرامشـــم همین از تمام جهان کافیه همین که کنارت نفس میکشم برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جستجوی منی ... تماشای تو عین آرامشه ، تو زیباترین آرزوی منی از این عادت با تو بودن هنوز ببین لحظه لحظه ام کنارت خوشه همین عادت با تو بودن یه روز ، اگه بی تو باشم منو میکشه .    دختر قشنگ من ؛ از من ، جز تو باقی نمانده ست ... دوستت دارم تقدیم به تو ...
16 مهر 1390

روز دختر

دختر قشنگم، روزت مبارک .  (البته با چند روز تاخیر) روز دختر بر همه دختران مبارک. البته هر چند که دختر بودن در این آب و خاک جرم محسوب میشه ...هر چند دختر بودن اینجا یعنی سرکوب همه ی احساس های درونی... یعنی سرخوردگی در کار، در تفریح، در دانشگاه و ... یعنی ده برابر مردها تلاش و  نصف مردها دست آورد تنها بجرم زن بودن.... وهر چند دختر بودن یعنی بگذاری یک مرد برای تو تعیین تکلیف کنه که حتی چی بپوشی !   با این حال باز هم روز دختر بر همه دختران مبارک. دختر عزیزم،‌دلم میخواد تو رو  به سرزمینی ببرم که در اونجا هیچ اثری از تبعیض بین زن و مرد نباشه و تو هیچ وقت این احساس رو درک نکنی که تبعیض یعنی چی . و...
16 مهر 1390

خاطرات

شیرین ترینم این روزها دیگه کاملاً برای ما شیرین زبونی میکنی. هر کلمه ای رو که میگم بالاخره یک جوری تکرار میکنی. یا ولش رو میگی یا با لحن خودت یک جوری اداش میکنی. مثلاً میگیم برندار  میگی بر ورندار میگی ور میگیم بگو نادیا میگی نانا مامان =مُ مُ ن بابا= بُ بُ ایلیا= ایلا پرنیا= پرنی ببری= ببری .........  توی عکس هم مامان و بابا رو بخوبی تشخیص میدی و صدا میزنی خلاصه که شیرینترینی عزیزم   این پنجشنبه هم که تقریباً همزمان با تولد خودمه میخوام برات جشن تولد نافرجام قبلی رو بگیرم. آخه دلم نمیاد اولین سال تولدت بدون جشن تولد سپری بشه. امیدوارم بخیر و خوشی برگزار بشه و اتفاق بد دیگه ای نیفته آمین......... ...
16 مهر 1390