شیرین زبونی های دلربا
نادیا خانوم و این شیرین زبونیهاش زیباترین لذت دنیاست.
زندایی شهین بهش میگه : آخه نادیا من چیکار کنم خیلی دوست دارم دلم نمی یاد ازت دور شم. نادیا میگه: خوب عزییییززززم بیا بریم شمال. ولی نیلوفر تو رو نمی بریم، تو بمون خونه جیغ بزن.
نادیا رو لگنش نشسته و دستشویی کرده به زندایی میگه : شهین تو بیا منو بشور. زندایی میگه : آخه من بلد نیستم. نادیا میگه : آخه کاری نداره که، بشور بساب ، بشور بساب (در حالیکه دست کوچولوی خوشگلش رو به جلو و عقب حرکت میده)
نصف شب از خواب بیدار شده مامان آب بیار. دوباره اومدم بخوابم مامان شیر بیار. بعد خودش لیوان شیر برده گذاشته روی میز تلویزیون. من دیگه صورتم رو برگردوندم و خودم رو زدم به خواب . از روی من رد شده و اومده تو صورتم میگه: مامان دون مامان دون یه سوال ازت داشتم. شیر من کجاست؟
دختر گل من برای خودش شعر میخونه، دستهاش رو بهم میچسبونه و میگه : خدا رو شکر بخاطر مامان
قربونت برم من برای اون هم مهربونیت عزیز دل مامان
راستی الان خیلی احساس خوبی دارم ، ایمیلی که در رابطه با نادیا خانوم زده بودم باعث شد که یکی از دوستان عزیز و صمیمی دوران راهنماییم به من تلفن بزنه و دقایقی رو با هم صحبت کنم . واقعاً رفتم به همون دوران و لحظه های شیرینی که با هم داشتیم.
و اینجاست که باید بگم:
آدمهای عزیز همیشه عزیز میمونن، حتی اگر به همون اندازه دور باشند و دست نیافتنی.