اولین آدامس
نادیا خانوم پریروز اولین آدامس زندگیش رو جوید
البتهمن هیچوقت در دسترسش نمیذاشتم ولی گاهی هم که از تو کیف من برمی داشت میذاشت توی دهنش و بعد درسته در می آورد و میگفت تنده.
اما پریروز آدامس خواست . یه دونه نصفه بهش دادم. گفت: چرا تیکه تیکه میدی ؟ یه دونه درسته بده .
بعد گذاشت توی دهنش و بعد هم جوید بدون اینکه قورتش بده ، کلی هم باهاش بازی کرد. از اون کارهایی که ما تو بچگی با آدامس می کردم.
این هم از جوییدن اولین آدامس در سن دو سال و نیمگی.
دیروز هم زندایی داشت یه اصلاح کوچیک برای من انجام میداد ، خوشگل مامان با حرص به سمت زندایی اومد و دستش رو با دستای کوچیکش فشار میداد، نخ رو میکشید ، خودش رو می انداخت روی من و صورت من رو به طرف صورت خودش میگردوند و با دست دیگش دست زندایی رو پس میزد. دخترم احساس میکرد دارن مامانش رو اذیت میکنن و اینجوری میخواست من رو از زندایی دور کنه و از دست اون نجات بده.
قربونت برم من، که اینقدر حامی مامان هستی عزیز دل من.