خاطرات
دختر قشنگ من
روز پنجشنبه با مامان رفت مهمونی خونه همکار مامان. کلی برای خودش به همراه هستی و باران شیطنت کرد. جالبه که شیطنتهاش رو در کمال آرامش و زیر زیرکی انجام میده.
روز جمعه هم، به همراه مامان و بابا به نمایش پنگول و خاله نرگس رفت. طفلی دخترم کلی برای این برنامه ذوق داشت . فکر میکرد حالا میره کنار پنگول و باهاش حرف میزنه . قبل از رفتن میگفت: مبل هم دارن؟ (فکر کنم با خودش فکر میکرد میره خونه گربه ها)
ولی برنامه بسیار شلوغ و بی نظم بود. صندلی ها شماره نداشت . بیشتر جنبه تبلیغات و پول درآوردن داشت. برنامه ای هم که اجرا شد واقعاً افتضاح بود.
ما هزینه بیشتری پرداخت کردیم که جای بهتری بشینیم و دخترمون بتونه پنگول رو ببینه در حالی که سکوها که هزینه کمتری داشت دید بهتری روی سن داشت و ما به ناچار به روی سکوها رفتیم.
نادیا خانوم هم از اون فاصله داد میزد: پنگوووووووووووول ، صدامو میشنوییییییییییییییییی.
طفلی دخترم.
آخرش پدرش بغلش کرد و بردش یکمی جلوتر تا بتونه ببینه. یه لحظه هم یه نفر که لباس موش پوشیده بود رد شد و دخترک ما همراه پدرش رفت پیش اون ، بغلش کرد و باهاش عکس گرفت و کلی براش ذوق کرد. فکر میکنم این براش خیلی جالبتر بود تا اون برنامه بی محتوا و تبلیغاتی.
نمیدونم به کجا میخواهیم برسیم همه فقط فکر پول درآوردنن با هر کلکی!!!!