نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

سال نو مبارک

امروز هفتم فروردینه و من در وسط تعطیلات یکسری به اداره زدم. و میشه گفت اولین روز کاری برای من در سال 96 هست. بدو بدو های قبل از عید به دلیل چهار پنج روز تعطیلی قبل از سال تحویل خیلی راحت تر طی شد. آخرین روز کاری 25 اسفند بود که با برگزاری جشن روز زن در اداره و گرفتن هدیه و صرف نهار در رستوران شاندیز و بعد هم کیکی که خودمون به این مناسبت گرفته بودیم بسیار با شادی و لذت طی شد. و بعد هم به خونه دوستم سمانه جون دعوت شدیم و عصری با نادیا به منزلشون رفتیم و نادیا هم کلی با دوستانش رستا و آندیا بازی کرد و هم به من و هم به نادیا کلی خوش گذشت و در کنار دوستان بسیار لذت بردیم. برگشتنی هم چون تولد بابا بود  سر راه براش کیک خریدی...
7 فروردين 1396

اولین کارنامه مدرسه

دیروز رفتم مدرسه و اولین کارنامه درخشان دختر قشنگم رو گرفتم. همه چی عالی بود همون چیزی که از دخترکم انتظار داشتم. تموم دروس رو نمره خیلی خوب گرفته بود . و در بخش توصیفی همه چی رو معلمهاش عالی توصیف کرده بودند با تمام جزئیات و من بسی لذت بردم. هرچند که عسل مامان، تو با تمام ویژگی هایی که داری برای من بهترینی و نیازی به چنین تاییدهایی ندارم ولی خوب به هر حال کارنامه ست و دیدن همچین کارنامه ی درخشانی برای یک مادر لذت بخش است. ...
2 اسفند 1395

کنسرت پایانی دوره ارف

دیروز بعد از طی تقریبا یک دوره دوساله نادیا خانم ما دوره ارف رو با موفقیت به پایان رسوند. روزهای شاد و خوبی رو در کنار دوستان و مربی مهربونش عمو کسری گذروند . و تجربه های گرانبهایی بدست آورد. روز پنجشنبه تمرین کنسرت بود و روز جمعه هم از ساعت نه و نیم صبح رفتیم به آموزشگاه . بچه ها با اون لباسهای تقریبا یک شکلشون بسیار زیبا و برازنده بودند. بعد از تمرین مهمونامون از راه رسیدند. اول زندایی سودابه و شبنم و بعد بابا و بعد زندایی شهین و نیلوفر و مامانی به جمع ما اضافه شدند. روز بسیار هیجان انگیزی برای من بود . کنسرت ساعت یازده شروع شد و نادیا و همه بچه ها به زیبایی آهنگهایی رو که تمرین کرده بودن رو اجرا کردند و ما بسیار لذت بردیم. یک قسمت...
30 بهمن 1395

جایزه رباتیک- خاطرات

عسل مامان دیروز بخاطر اینکه فعالیتهای مربوط به رباتیکش رو خیلی خوب انجام داده بود و از بقیه جلوتر بود و یک طرحی به شکل خونه هم خودش ساخته بود یک مداد نوکی جایزه گرفته بود منم برای اینکه خوشحالیش رو کامل کنم بخاطر همین موضوع یک کتاب بهش هدیه دادم. دیروز روز برفی فوق العاده ای بود آخرش معلوم نشد مدرسه تعطیل بود یا نه . بچه ها رفتن مدرسه و سرویس به سختی اونا رو رسوند ولی بعد خیلی از مدرسه ها گفتن تعطیله و بیاین بچه ها رو ببرین از اون طرف سرویسش مدام زنگ میزد که من نمیتونم برشونگردونم خلاصه دست به دامن خانم نصرتی شدیم که همراه مامانی نادیا رو برگردونن و اولین کارنامه نادیا خانوم رو هم بگیرن که البته به مامانی نداده بودن و گفته بودن که ...
26 بهمن 1395

نادیا خانوم مبصر می شود

بالاخره انتظار عسل مامان به سر رسید و مبصر شد.  البته مثل زمان ما نیست که فقط شاگرد زرنگها مبصر بشن بلکه بچه ها نوبتی هفته ای یکبار توسط ناظم انتخاب میشن . دیروز هم نوبت نادیا خانوم ما بود که مبصر شد. از این بابت خوشحال بود ولی نه به اون اندازه که من در اون دوران خوشحال میشدم. انگار زیاد هم براش مهم نبود. ...
3 بهمن 1395

افتادن دومین دندان شیری

دیشب دومین دندون (دومین دندون از پایین) نادیا هم لق شد.  و مامانی باز هم با نخ دندون کندش آخه وقتی لق میشه دیگه خیلی اذیتش میکنه. میگفت حالا فرشته دندون برام کادو میاره میگم نه دیگه فقط اولین بار چون نشون میده که دیگه بزرگ شده میگه فکر کنم اون ماله زمان شما بود که اینطوری بود الان دیگه فرق کرده برای هر دندون یه جایزه میاره البته نادیا یادش رفت بزارتش زیر بالشم ، فرشته دندون هم  چون عجله داشت ، یادش رفت کادو براش بذاره  حالا اگر امشب بزاره زیربالشمش شاید براش بیاره   ...
20 دی 1395

جشن اسم نادیا

بالاخره این همه انتظار نادیا خانم ما به پایان رسید و روز برگزاری جشن اسم نادیا فرا رسید. روز شنبه حرف " ی " رو کامل یاد گرفتن و حروف اسم نادیا کامل شد ، قرار بود که جشن اسمش روز دوشنبه برگزار بشه . من هم شنبه رفتم و براش هدیه ای رو که قرار بود از طرف خودش به دوستاش بده رو خریداری کردم. یک پاک کن اتودی با تصاویر پرنسسی . فکر میکنم برای دخترها جذاب باشه. برای خوراکیشون هم بخواست نادیا میخواستم نون خامه ای بخرم ولی چون یکشنبه به دلیل آلودگی هوا مدارس تعطیل بود و وضعیت دوشنبه هم معلوم نبود ناچار شدم که یه چیزی بخرم که اگر هم تعطیل شد فاسد نشه درنتیجه با نظر نادیا پنکیک درنا خریدیم و شکلات کاکاویی قلبی شکل هم برای قشنگی بهشون اضافه کرد...
15 دی 1395

افتادن اولین دندان شیری

نادیا بی دندون افتاد تو قندون دخترکم دندون کوچولوی پایینیش بعد از مدتها انتظار دیروز بالاخره افتاد . یعنی خیلی لق شده بود و اذیتش میکرد مامانی هم یه نخ دندون بست دورش و در یک ثانیه کنده شد. نادیا بسیار خوشحال بود و منتظر هدیه فرشته دندون. صبح هم که بیدار شد دید یک جایزه زیبا بالای تختشه. یک بازی تمرکزی که باید حلقه رو بدون برخورد از میله رد کنه در صورت برخود صدای بوقش در می یاد. امروز هم عسل مامان رفته اردوی باغ وحش و یه عالمه خوراکی با خودش برده، هرچند که میدونم بیشترش رو بر میگردونه. امیدورام که حسابی بهش خوش بگذره و سالم و سلامت باشه. ...
23 آذر 1395

خاطرات- لق شدن واقعی اولین دندان

جمعه صبح یکمی برف نشسته بود و نادیا با دیدن برف ها کلی ذوق کرد . بعد از خوردن صبحونه با هم دیگه رفتیم تو پارک و کلی برف بازی کردیم و یک آدم برفی کوچولو با برفهای کم باقی مونده ساختیم.  قسمت بازی بچه ها هم که در دست تعمیر بود کامل شده بود و تابهای دایره ای جالبی کار گذاشته بودند . نادیا کلی خوشحال شد و بازی کرد. بعد هم رفتیم خونه نهار خوردیم و حاضر شدیم که بریم خرید ماشین کنترلی برای نادیا جونم . بعد از یکی دو ماه انتظار که نادیا خانوم پول های هفتگی ایش رو جمع کرده بود که یک ماشین کنترلی که از قبل نشون کرده بود رو از مغازه کنار شهربازی بخره. البته قیمتهاش خیلی بالاتر رفته بود  ولی بخاطر تلاش و صبرش برای رسیدن به هدف ، براش خر...
22 آذر 1395