خاطرات- لق شدن واقعی اولین دندان
جمعه صبح یکمی برف نشسته بود و نادیا با دیدن برف ها کلی ذوق کرد . بعد از خوردن صبحونه با هم دیگه رفتیم تو پارک و کلی برف بازی کردیم و یک آدم برفی کوچولو با برفهای کم باقی مونده ساختیم. قسمت بازی بچه ها هم که در دست تعمیر بود کامل شده بود و تابهای دایره ای جالبی کار گذاشته بودند . نادیا کلی خوشحال شد و بازی کرد. بعد هم رفتیم خونه نهار خوردیم و حاضر شدیم که بریم خرید ماشین کنترلی برای نادیا جونم .
بعد از یکی دو ماه انتظار که نادیا خانوم پول های هفتگی ایش رو جمع کرده بود که یک ماشین کنترلی که از قبل نشون کرده بود رو از مغازه کنار شهربازی بخره. البته قیمتهاش خیلی بالاتر رفته بود ولی بخاطر تلاش و صبرش برای رسیدن به هدف ، براش خریدم. برای دفعه بعد هم یک هلیکوپتر کنترلی نشون کرد.
ماشین رو خریدیم و رفتیم کمی هم در شهربازی بازی کرد و با کمک هم یه دونه عروسک میمونی خوشگل هم از دستگاههای بازی جایزه بردیم.
خلاصه به قول نادیا خوش و خندون برگشتیم خونه و کلی با ماشین کنترلی بازی کردیم.
چهارشنبه گذشته هم بعد از کلاس باهم رفتیم رستوران که پیتزا بخوریم و من در اونجا نادیا رو با یک مداد تراش برقی که بسیار دوست داشت که براش بخرم و حتی آدرس مغازه اش رو هم از همسرویسی ایش گرفته بود سورپرایز کردم واقعا شادی و ذوقش دیدنی بود . کلی کیف کردم
الان هم دخملکم تلفن زد و به من گفت که دندون کوچولوی پایینیش بالاخره کامل لق شد کمی هم درد داشت. اون بار قبل که من فکر میکردم لق شده ، لق نشده بود ولی این بار دیگه لق شد . مبارکت باشه عسلکم.
فردا هم قراره برای اولین بار از طرف مدرسه برن اردو باغ وحش ارم . اون بار که به علت آلودگی هوا اردو کنسل شد . امیدوارم که اینبار هوا آلوده نباشه و به خیر و شادی و سلامتی برن و برگردن.