نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

جشن تولد گروهی پنج سالگی

دیروز بعد از پایان کنسرت سه تایی راهی شدیم تا به مجتمع الماس هروی بریم. آخه قرار بود جشن پنج سالگی فرشته های متولد مرداد رو با دوستان عزیزم برگزار کنیم . ما ساعت یک رسیدم به مجتمع و چون ساعت شروع برنامه سه بود، ما یه گشتی در پاساژ زدیم و  و رفتیم رستوران و نهار خوردیم . بعد هم لباسهای نادیا رو عوض کردم و تقریبا ساعت یک ربع به سه در اتاق جشن بودیم و اولین نفری بودیم که اونجا رسیدیم . تقریبا پنج دقیقه بعد از ما زهره جون با همسر و دو فرشته قشنگش رسید و بعد از حال و احوال یه چندتایی عکس گرفتیم و منتظر بقیه دوستان شدیم. بعد فاطمه جون و همسرشو گل دخترش که زحمت برگزاری جشن باهاش بود و بسیار ازش سپاسگذارم  وارد شدند و کم کم باقی دوستان ...
17 مرداد 1394

برگزاری اولین کنسرت گل بانوی ما

دیروز نادیا خانوم من به همراه بقیه دوستان و همکلاسی های کلاس موسیقی اش اولین کنسرت خود رو برگزار کردند. بسیار زیبا و دلنشین و به یاد موندنی بود. زحمت بسیار مربی های مهربونشون عمو کسری و خاله لیلا واقعا جای تقدیر و تشکر فراوان داره. صبح پنجشنبه من و نادیا باهم برای تمرین قبل از کنسرت به کلاس موسیقی رفتیم . البته خودم ماشین برداشتم و باهم رفتیم . آخه با اینکه ده سالی میشه که گواهی نامه گرفتم ولی رانندگی نمیکردم اما الان یه مدته که رانندگی میکنم و تاحالا به تنهایی مینشستم اما روز چهارشنبه همراه هم، داشتم. ماشین رو برداشتم و همراه نادیا و مامانی برای خرید به بازار ماهان رفتیم و برگشتیم. و پنجشنبه هم که نادیا رو بردم کلاس موسیقی. خلاص...
17 مرداد 1394

خاطرات - سفر به مالزی

امروز اولین روز کاری بعد از یک مسافرت حدودا ده روزه است. چهارشنبه دو هفته پیش با پرواز ساعت ده و نیم ماهان که بعد از دوساعت تاخیر ساعت دوازده و نیم شب پرواز کرد من، بابا ، مامانی و نادیا خانوم راهی کوالالامپور شدیم. ساعت هشت صبح به وقت ایران و ساعت یازده و نیم به وقت کوالالامپور رسیدیم و بعد از انجام امور مربوط به ورود به کشور مالزی و گرفتن ساکها ، تورلیدر  در جلوی درب خروجی منتظر بود و بعد از جمع شدن مسافران سوار اتوبوس شدیم و به سمت هتل حرکت کردیم. شهر کوالالامپور بخاطر قرار گرفتن در منطقه استوا بسیار سرسبز و پردرخت بود و هوا هم گرم و حالت شرجی مانند داشت مثل هوای کیش در مهر و آبان. که البته بعد از بارشهای کوتاه هوا کمی خنک و لطیف می ...
4 مرداد 1394

هدیه نادیا به مامان

چند روز پیش نادیا خانوم من یه هدیه خیلی خوشگل به مامان داد دوتا نقاشی قشنگ از یه دختر کشیده و یه دامن هم با جای تخم مرغ براش درست کرده بود و داخل یه پاکت که خودش ساخته بود گذاشته و چسب زده بود. همراه یه پاکت دیگه که میگفت این اس ام اسه. یه کاغذ چند تا شده که یه چیزهایی توش نوشته بود. خیلی هدیه زیبایی بود ممنونم دختر قشنگم پریروز هم یه بسته از این گلوله هایی رنگی که بهشون میگن خاک ژله ای که قبلا براش خریده بودم و یک مقداریش مونده بود رو پیدا کرد و بعد از کلی ذوق مشغول بازی شد آخه عاشق این گلوله هاست که آنها رو داخل آب بذاره و اونها بزرگ بشن . کلی باهاشون سرگرم میشه با دستمال کاغذی براشون لحاف و تشک درست میکنه و خونه میسازه . خلاصه کلی...
14 تير 1394

جشن پایان سال تحصیلی مهد

روز جمعه بعدالظهر جشن پایان سال تحصیلی مهد نادیا خانوم ما بود. من و بابا و نادیا باهم دیگه به این جشن که در خود مهد برگزار میشد، رفتیم. به اصرار خودش یکی از لباسهای قدیمیش رو که به قول خودش لباس عروسه پوشید و لباس جدیدی رو که من براش خریده بودم نپوشید صبح برنامه بچه های کوچولوتر بود و عصر مربوط به بچه های بزرگتر. اول که وارد شدیم بعد از کلی استقبال از نادیا عکس گرفتند و یک روبان نارنجی که نشانه رنگ کلاسش بود رو به دستش بستن و یک بسته خوراکی بهش دادند و رفتیم تو کلاس نارنجی یعنی کلاس خود نادیا. اونجا مامان و باباها به همراه بچه ها یک کاردستی و کلاژی از دریا درست کردند که ما هم سه نفری البته بیشتر بابا و نادیا با جدیت کاردستیشون ر...
7 تير 1394

خاطرات

پنجشنبه ای که گذشت ما به همراه خانواده دایی کامبیز رفتیم  برج میلاد . این دفعه بلیط خریدیم برای بازدید از کل برج. دیدن تهران از اون ارتفاع جالب و دیدنی بود . گنبد آسمان هم به شیوه زیبایی طراحی شده بود . اما موزه ها اونطوری که تصور میکردم نبود . نادیا هم حسابی خسته شده بود و مدام اصرار داشت برای سوار شدن به چهارچرخه های مخصوص کودکان پایین بریم. خلاصه اومدیم پایین و دیگه هوا تاریک شده بود اول یک یه ربعی با چهارچرخه بازی کرد و بعد هم دایی بهش گفت بیا بریم آب بازی کن نادیا هم که عشق آب بازی رفت و کلی با فواره های روی زمین که در حال بالا و پایین رفتن بودند آب بازی کرد و خیس آب شد.  من هم که براش لباس نبرده بودم ناچار لباسهاش رو درآوردیم...
3 تير 1394

خاطرات

دیروز تولد یکی از همکلاسی های کلاس موسیقی نادیا بود بنام پرهام کوچیکه ،که مامانش یه کیک بشکل بلز خریده بود و تو تایم استراحت بچه ها یه تولد کوچولو و جمع و جور گرفتند . یک کمی بچه ها رقصیدند و بعد هم شمع فوت کردند و کیک خوردند. چند روز پیش هم که رفته بودم تا برای تولد پرهام کادو بخرم یک جعبه مداد شمعی خیلی خوشگل دیدم با نوک های تیز و انتهایی پهن که با هر دو طرفش هم میشد نقاشی کرد . نادیا خیلی خوشش اومد ازشون و کلی  نقاشی کشید نقاشیهایی زیبا با شخصیتهایی جالب. خودش بهشون میگه مدادهای جادویی که باهاشون میتونه نقاشی های زیبا بکشه. دیروز هم یه دونه رنگ قرمزش رو برده مهد که برای یک روز به دوستش وانیا قرض بده که وانیا نیومده و مداد هم به ...
20 خرداد 1394

گردش با دوستان

در این دو سه هفته گذشته یکی از کارهایی که ما برای اولین بار انجام دادیم ،‌ این بود که دخترکمون رو همراه با دوستان صمیمیش برای تفریحاتی به بیرون بردیم. یکبار با ثنا و مامانش به استخر رفتیم که چون ثنا یه تیوپ با خودش آورده بود کل تایم رو جهت استفاده نوبتی از اون با هم درگیر بودن و  قهر و آشتی میکردند. یکبار هم با طهورا و مامانش برای دیدن جشن گلابگیری رفتیم پارک ولی بخاطر اصرار بچه ها به قسمت بازی ها رفتیم و بچه ها هم کلی با وسیله ها بازی کردند و کلی هم شن بازی کردند و حسابی بهشون خوش گذشت. دفعه بعد هم با طهورا و مامانش رفتیم استخر که چون طبق قولی که من به نادیا داده بودم براش تیوپ خریده بودم نادیا هم در استخر بیشتر با تیوپش مشغول ...
16 خرداد 1394

خاطرات

روز جمعه به اتفاق نادیا خانوم و بابا رفتیم برای حضور در جشن شرکتمون که به مناسبت روز کارگر گرفته شده بود. خوب بود و در کنار دوستان و همکاران روز خوبی رو گذروندیم. یک مسابقه برای بچه ها گذاشتند که نادیا دوست داشت بره بالا و شرکت کنه ولی خوب گفتن برای بچه های بزرگتره بعدش برای کوچکترها اجرا میکنیم که آخرسر هم اجرا نکردند و نادیا تا آخر وقت سراغش رو میگرفت. وقتی هم که باران اومد دیگه همش باهم بودند و بعد از صرف نهار هم همراه بابا رفتند تو فضای باغ جلوی تالار که اونجا بازی کنند. مدیرمون از نادیا تعریف میکرد که در وجودش قدرت رهبری داره و بقیه پیرو اون هستند. عسل خانوم مامانه دیگه . این حرف رو تا حالا چند نفر درموردش زدند که قدرت مدیریت داره خان...
6 ارديبهشت 1394