عکسهای تولد دو سالگی
دیروز بالاخره عکسهای تولد دو سلگی نادیا خانوم ما بعد از 5 ماه چاپ شد. البته انصافاً عکسهای قشنگی شدند. من همش نگران بودم نکنه خرابشون کرده باشه، چون خیلی طولش داد ولی در هر صورت خوب شده بودن. از اونجا هم با دایی کامبیز و زندایی و مامانی رفتیم دکتر برای مامانی.
اونجا هم خوشگل مامان کلی شیطونی کرد و چون دست یه بچه ای چیپس دیده بود هوس کرد. دایی رفت و برای نادیا خانوم چیپس خرید. حالا این چیپس خوردن هم کلی برنامه داشت . میخواست به زندایی تعارف کنه یه دونه خودش درآورد ولی چون دلش نمیومد بده از دستش افتاد و سریع میگفت: دیگه اَی شد نخور. بعد زندایی گفت: خودم بردارم. نادیا خانوم گفت: کوچولو بردار. زندایی یه نصفه برداشت نادیه خانوم گفت: اینکه بزرگه . بعد زندایی اون گذاشت و یه تیکه خیلی کوچیک برداشت و گفت: این خوبه؟ نادیا خانوم هم گفت: آره . یک دفعه هم یه تیکه کوچولو روی شلش افتاده بود زندایی اونو برداشت و خورد بعد که اومد دوباره برداره نادیا گفت: اونی که رو شالم افتاده بود رو برداشتی دیگه بس ته.
خلاصه این چیپس خوردن کلی برنامه داشت و ما هم کلی از دست این ملوسک خانوم خندیدیم.