اتفاق بد
تو این هفته ای که گذشت درگیر یک حادثه ی خیلی بد بودیم که به لطف خدا به خیر گذشت. یک فرد که نمیشه اسمش رو انسان گذاشت با ماشین به دایی مهدی زد و فرار کرد. یک دست و یک پاش به شدت آسیب دید ولی خوشبختانه به سرش آسیبی نرسید. البته آدمهای خوبی هم بودند که کمک کردند و به اورژانس و ما خبر دادند و یک نفر هم که شماره پلاک اون ماشین رو به بیمارستان داد.
اینجاست که میشه گفت هیچ ظلمی بی پاسخ نمیمونه.
البته این قضیه باعث شد که مامانی به دلیل نزدیک بودن خونه ما به بیمارستان از هفته پیش به خونه ما که به قول خودش زندانه (چون عادت به خونه ویلایی داره) بیاد. و دخمل خوشگل من هم حسابی از مزایای خونه بودن بهره میبره که شامل:نزدیکی به پارک ، حموم بزرگ مناسب جهت استفاده از رنگهای انگشتی و بودن در اتاق خودش و ..
دیروز هم درحالی که داشت آجیل میخورد یک عدد پسته با پوست به من داد و گفت : عزیزم، میتونی اینو باز کنی؟
یعنی آدم دلش میخواد درسته قورتش بده