نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

خاطرات - اولین کوهنوردی

1391/4/3 14:51
نویسنده : مامان
553 بازدید
اشتراک گذاری

ستاره بی همتای زندگی من

دیگه با کارهات از ما دل می بری.

روز پنجشنبه دیرتر از معمول اومدم خونه، حسابی مامانی رو کچل کردی. و همش میگفتی مامان دونم (جونم) ، مامان عزیزم و...

دیروز  هم  من روی تخت دراز کشیده بودم  و تو پیش بابا بودی و داشت بهت آب میداد. بعد تو شیشه آب رو از بابا گرفتی و گفتی میخوام برای مامان ببرم. و اومدی پیش من  و گفتی مامان بیا آب بخور. قربون اون مهربونی هات عزیزم.

تو ماشین هم نشسته بودی دیدم داری برای خودت میخوندی : دختر منی، خوشگل منی ، جیدر(جیگر) منی. همون چیزهایی که من برات می خونم رو برای خودت میخوندی خوشگل من

روز جمعه هم که برای اولین بار شما بردیم کوه (دربند). که ای کاش که نمیرفتیم. مردم دیگه همه دیونه شدند. رفتنی که دو تا از رستوران دار ها با سنگ و چوب و چماق افتاده بودند به جون هم و راه رو بسته بودند .بعد پلیس اومد بردشون و راه رو باز کرد. برگشتنی دوباره نزدیکی های همون منطقه که شدیم دوباره دو نفر اوفتاده بودند به جون هم ما اومدیم سریع رد بشیم که یک در آهنی افتاد جلوی پای بابا و گل دختر من که توی بغلش بود. یعنی واقعاً خدا رحم کرد. دیگه دلم نمیخواد پا مو از خونه بیرون بذارم . که آدم هیچ کجا احساس امنیت و آرامش نمیکنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مریم
15 مرداد 91 16:34
عروسکهای خوشکل واسه خوشکل خانوم شما