نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

خاطرات - سفر اروپا- میلان

1395/4/28 9:58
نویسنده : مامان
311 بازدید
اشتراک گذاری

ظهر روز هشتم در شهر میلان بودیم. میلان بر خلاف رم شهری شیک و تمیز و مدرن بود . ایستگاه مرکزی قطار تا هتل تنها پنج دقیقه راه بود . هتلمون یک هتل چهار ستاره بسیار تمیز و در موقعیت مکانی بسیار خوبی قرار داشت. همین که به هتل رسیدیم چون سفر با قطار بسیار راحت بود اصلا احساس خستگی نمیکردیم. راضیساک ها رو گذاشتیم و برای دیدن شهر بعد از خرید یک بلیط مترو یک روزه از هتل خارج شدیم. ابتدا به رستورانی در نزدیکی هتل رفتیم و سفارش پیتزا دادیم. نادیا که خیلی دوست نداشت و به زور یک برش خورد. بعد هم برای دیدن کلیسای معروف میلان به نام دومئو با مترو  به ایستگاه مربوطه رفتیم. این کلیسا معماری فوق العاده ای داشت و واقعا دیدنی بود . در جلوی کلیسا پر از کبوتر بود و افرادی با ریختن دونه در دستان شما کبوترها رو به سمتتون میکشونن و بعد هم تقاضای پول میکنن.دلخور

نادیا خانوم ما هم کلی عکس با این کبوتران گرفت و بعد از خرید بلیط موزه وارد کلیسا شدیم . در این کلیسا هم حتما باید پوشش لازم رو رعایت میکردند . اگر کسی نداشت افرادی کاورهای بیمارستانی رو بعنوان پوشش میفروختند. بعد از دیدن کلیسا و موزه که پر از مجسمه های زیبا بود از محوطه کلیسا خارج شدیم و برای دیدن قلعه سوار مترو شدیم. قلعه زیبایی بود با دربی که انسان رو به یاد کارتون رابین هود و لحظه فرار از در قلعه می انداخت. وارد فضای قلعه که شدیم در فضای پوشیده از چمنش عده ای صندلی چیده بودند و بر روی یک سن مشغول تمرین تئاتر بودند . بر روی صندلی ها که اجازه نشستن نمیدادند ولی همه بر روی چمن رو به روی آن نشسته بودند و در حال تماشی تمرین تئاتر بودند . ما هم نشستیم و تماشا کردیم . برای من و نادیا دیدن تئاتر جذابتر بود ولی بابا بیشتر دوست داشت که محوطه رو ببینه پس در نتیجه ما به تماشای تئاتر نشستیم و همسرم به دیدن کامل قلعه رفت. بعد از برگشتن بابا برای دیدن شهر راهی شدیم. پشت قلعه یک پارک زیبا بود که به پیاده روی در آن پرداختیم تا به طاق صلح رسیدیم که در انتهای پارک بود و خیلی شبیه به طاق پیروزی در پاریس بود گویا این طاق نیز توسط ناپلئون در اینجا بنا شده بود.

بعد مسیر رو از کنار بیرونی پارک برای رسیدن به ایستگاه مترو ادامه دادیم و بعد از خوردن یه بستنی خوشمزه و کمی استراحت بر روی نیمکتی در کنار پارک سوار مترو شدیم و به هتلمون برگشتیم. قبل از برگشت به هتل بلیط رفت و برگشت قطار رو برای روز بعد برای ونیز و برای پس فرداش برای دریاچه کومو خریدیم.

صبح روز نهم بعد از صرف صبحانه مفصل و خوشمزه هتل مخصوصا دسرهای خوشمزه شون  که یکی از بهترین هاش تیرامیسو بود که مزه اش خیلی با اون چیزی که در ایران به این نام درست میکنند متفاوت و خوشمزه تر بودخوشمزه ، به طرف ایستگاه قطار رفتیم و ساعت نه ونیم قطار حرکت کرد.

پشت سرمون چندتا پیرزن و پیرمرد ایرانی نشسته بودند و نادیا خیلی دوست داشت که باهاشون صحبت کنه. هی از رو صندلی بلند میشد و اونا رو نگاه میکرد و دالی موشه میکرد باهاشون اونا هم چون نادیا بور بود فکر میکردن که خارجیه بهش میگفتند Hello  . خلاصه که باهاشون ارتباط برقرار کرد و با یکیشون که یه خانوم اسپانیایی بود و کمی فارسی بلد بود (گویا راهنمای تور بود) شروع کرد به حرف زدن و سعی میکرد کلمات فارسی رو با نشون دادن اشیاء که دم دستش بود به اون یاد بده چشمکو بعد هم میخواست از اون اسپانیای یاد بگیره. خلاصه که کلی خندیدم بیچاره رو حسابی گیج کرده بود.قه قهه

ساعت دوازده و نیم تقریبا به ونیز رسیدیم. ونیز شهر زیبایی بود ولی خیلی تر و تمیز نبود. بلیط کشتی رو خریدیم و تقریبا دو دور روی آب زدیم . مناظر زیبایی بود و بعد هم در ایستگاه میدان سن مارکو پیدا شدیم. و در شهر شروع به حرکت کردیم. ابتدا به یک رستوران رفتیم و پیتزا و پاستا با سس بولنیا سفارش دادیم، خوشمزه بود. بعد هم به دیدن شهر رفتیم. در میدان سن مارکو کلیسا سن مارکو قرار دارد و دور تا دور آن همانند میدان نقش جهان پر است از مغازه های رنگارنگ. دیگه واقعا از دیدن کلیسا سیر شده بودیم و در فقط در بازار حرکت کردیم و مغازه ها رو دیدیم. ماسکهایی در شکلها و رنگهایی بسیار زیبا در این مغازه ها به فروش میرسد و همینطور جواهرات فوق العاده زیبا با قیمتهایی بسیار گران. کار های هنری که با شیشیه درست شده بود و حتی زیور آلات شیشه ای که بسیار زیبا بودند. آرامما برای نادیا سه تا ماسک خوشگل به رنگ های سفید و بنفش خریدیم. یعنی دوتا خریدیم و یکی هم رایگان شد. راضیبعد هم به پل رئالتو رسیدیم که به دلیل تعمیرات اون رو بسته بودند. خلاصه در شهر گشتی زدیم و پیاده تا ایستگاه قطار رسیدیم.

یک بستنی فروشی مگنوم  کنار پلی که به ایستگاه منتهی میشد ،بود که با انتخاب موادی که روش میریختن و اینکه شیری باشه یا شکلاتی در واقع مگنوم خودت رو درست میکردی . ما به این بستنی فروشی رفتیم و مگنوم خوشمزه ایتالیایی رو هم امتحان کردیم. دیگه ساعت حدود هفت و نیم بود و قطار ما به سمت میلان ساعت ده دقیقه به هشت حرکت میکرد . سوار قطار شدیم و ما دیگه ساعت ده و نیم میلان بودیم.

صبح فردا برای ساعت ده و بیست دقیقه بلیط قطار برای دریاچه کومو داشتیم. ولی تا صبحانه خوردیم و اماده شدیم دقیقا راس ده و بیست دقیقه به پلت فرم مورد نظر رسیدم ولی همون لحظه که رسیدیم چند ثانیه زودتر قطار راه افتاد. شاکی حرکت قطار بعدی دوازده و بیست دقیقه بود و ما دوساعت در ایستگاه قطار چرخیدیم تا وقتش شد و قطار حرکت کرد و یک ساعت بعد رسیدیم. ولی مکان فوق العاده ای بود یک نقطه بهشتی در مرز ایتالیا و سوئیس. بسیار زیبا بود دریاچه و کوههای آلپ. زیباکمی در شهر وارنا راه رفتیم . شهری کاملا تفریحی با ویلاهایی زیبا، بعد به محل حرکت کشتی ها به بلاژیو رفتیم و بعد از خرید بلیط سوار شدیم. فوق العاده لذت بخش و عالی بود دیدن مناظر. بعد از ده دقیقه کشتی سواری به شهر بلاژیو رسیدیم. یک شهر بسیار زیبا با خونه هایی قشنگ . خونه هایی پلکانی کمی شبیه سبک شهر ماسوله البته خیلی شیکتر و زیباتر.

در رستورانی در این شهر غذا خوردیم یک غذایی شبیه کتلت که از مکارونی درست شده بود و مربوط به شهر جنوبی ایتالیا به نام ناپل بود و یک کیک اسفناج انتخاب من بود ، پیتزا انتخاب نادیا و یک ساندویچ سنتی که محتویاتش بیشتر بادمجون بود، انتخاب بابا. اون کتلته خیلی خوشمزه بود که نادیا خانوم پیتزای خودش رو نپسندید و این غذای ما رو پسندید و میل کرد.گیج

بعد از گشتی در شهر به کنار دریاچه اومدیم و با کشتی به همون شهر اولی برگشتیم. حسابی در اون شهر گشتیم و از زیباییهاش عکس گرفتیم و بعد به کنار دریاچه اومدیم . نادیا که دیگه طاقت نداشت رفت توی آب و حسابی آب بازی کرد و از سنگهای بسیار شفاف و زیبای اونجا جمع کردیم. و بعد با قطار ساعت هشت به میلان برگشتیم.

ساعت حدود نه بود که رسیدیم و موقع خروج از در ایستگاه پای همسرم  پیچ خورد و  همراه نادیا که دستش رو گرفته بود ، دوتایی با هم دیگه خوردند زمین. اتفاق خیلی بدی بود و ما حسابی ترسیدیم البته بیشتر بخاطر نادیا که میگفت سرم درد میکنه و گیج میره و نور چراغ راهنمایی کوچیک و بزرگ میشه ترسومخصوصا اینکه فردا صبح هم عازم ایران بودیم. خدا رو شکر بخیر گذشت و حادثه بدی پیش نیومد. رفتیم هتل وسایل رو جمع کردم و  نادیا رو حموم دادم . صبح زود بیدار شدیم و بعد از صرف صبحونه خودمون رو به ایستگاه قطار رسوندیم و قطار فرودگاه رو سوار شدیم ساعت ده در فرودگاه بودیم و پروازمون هم برای ساعت یازده و بیست دقیقه بود. ولی وقتی در صف تحویل بارها قرار گرفتیم متوجه شدیم پرواز ایران ایر طبق معمول تاخیر داره اونم نه یکی دوساعت، شش ساعتکچل. مثلا ما پرواز مستقیم گرفته بودیم که دیگه علافی در فرودگاه رو نداشته باشیم ولی تا ساعت یک ربع به هفت علاف شدیم یعنی حدود هشت ساعت. ولی این تاخیر باعث شد در فرودگاه کمی خرید کنیم و از این جهت خوب بود.خندونک

هواپیما ساعت یک ربع به هفت به وقت میلان حرکت کرد و چون علت تاخیر مشکلات فنی بود ما با ترس و لرز فراوان در هواپیما نشستیمخطا و ساعت چهار صبح به خونه رسیدیم.

و این بود خاطرات ما از این سفر یازده روزه

به امید سفرهای بیشتر ، بهتر و شادتر.محبت

نادیا در محوطه کلیسا دومئو میلان

عسل مامان به تقلید از هنرپیشه های تئاتر  در محوطه قلعه برای من تئاتر اجرا  میکرد

نادیا خانوم در پارکی در میلان

ناز بانوی ما در ونیز

زیبای من در کنار دریاچه کومو

پسندها (1)

نظرات (1)

مریم مامان آیدا
30 تیر 95 11:22
سلام مصیییییی عزیزممممم اینقددررررررر قشنگ و کامل نوشتی که خودمو تو سفر حس میکردم اون قشمت آخرشم که به ایران داشتین برمیگشتین گفتم واییییی تموم شد رسیدیم ایران چقدرررررر کار خوبی کردین رفتین مخصوصا تو این سن که نادیا بزرگ شده و خاطرات تو ذهنش ثبت میشه الهی همیشه به سفر به خصوص سفرهای به این زیبایی ------------- سلام عزززززززیزم جدی میگی؟؟ فکر نمیکردم اصلا نگارشم خوب باشه خیلی خوشحال شدم که دوست داشتی اره برای نادیا هم خوب بود قربون تو دوست خوبم برم ممنونم همینطور برای شما و آیدای نازم ببوسش فراوون