نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

خاطرات- سفر اروپا- رم

1395/4/27 11:51
نویسنده : مامان
297 بازدید
اشتراک گذاری

ظهر روز پنجم سفر ما در فرودگاه رم بودیم . مردم ایتالیا برخلاف فرانسوی ها (که بسیار خشک و سرد بودند) خیلی خونگرم و همینطور خیلی شوخ طبع بودند. آرامدر مسیر خروج یک راهنما ما رو هدایت کرد که چگونه خودمون رو به هتل برسونیم بهترین راه استفاده از ونهایی بود که ما رو راحت به هتل میرسوندن قیمتش از مترو کمی گرونتر بود ولی باتوجه به حمل ساکها و.... انتخاب مناسبتری بود.

ساعت دو دیگه در هتل بودیم . هتلمون یک هتل چهارستاره بود که از نظر تمیزی و نزدیکی به مترو و همینطور ایستگاه قطار بسیار در مکان خوبی قرار داشت. رزرویشن هتل نیز بسیار خوش اخلاق و شوخ طبع بود. بعد از صرف نهار و کمی استراحت و رفع خستگی عصر از هتل بیرون زدیم . کلسئوم در نزدیکی هتل بود و پیاده حدوده یک ربع راه بود . بنای بسیار زیبایی بود که زمانی در داخل آن گلادیاتورها باهم میجنگیدند و اپراطوران از انداختن حیوانات وحشی به جون اسیران لذت میبردند. البته چون عصر شده بود دیگه امکان بازدید از داخل اون نبود و تعطیل شده بود. در نزدیکی آن یک طاق زیبای بلند هم بود که چندین عروس و داماد در نزدیکی آن در حال گرفتن عکس بودند. در کنار کلسئوم مکانی شهر مانند بود که قدمتی چندین هزار ساله داشت که متاسفانه اون هم در اون ساعت تعطیل بود. از کوچه باغی به مسیر خودمون ادامه دادیم تا به کلیسای کوچکی رسیدیم از اون هم بازدید کردیم و بعد برای دیدن شهر راهی شدیم. رم شهر کوچکی هست با ساختمانهای قدیمی به شکیلی پاریس هم اصلا نبود. قدم به قدم بنای تاریخی بود و قدم زدن در شهر مثل قدم زدن در تاریخ بود.زیبا

جلوتر که رفتیم سر یک خیابون جمعیت زیادی ایستاده بود پرسیدیم چیه؟ گفتند که کنسرت پینت باله . یه نفر که بلیط دستش بود گفت دونه صد یورو میفروشم. بعد که ما رفتیم یکی دیگه دنبالمون اومد که دونه پنجاه میدم . ما هم گفتیم قربون دستت علاقه ای به پینت بال نداریم اگر شجریان دارید میخواهیم.خندونک

خلاصه مسیری رو پیاده رفتیم سر راه یک سوپری بزرگ دیدیم و ازش شیر و چیپس خریدیم. کمی هم به انواع گوشتها و پنیرهاشون نگاه کردیم. صاحب مغازه پیرمرد مهربونی بود که داشت برامون از انواع گوشتهاشون توضیح میداد میخواست یک تیکه هم برای امتحان به ما بده که همسرم گفت اگر گوشت خوکه نمیخوریم که پیرمرد هم گفت آهان میدونستم.

بعد هم اومدیم سمت دیگر خیابون که تو مسیر برگشت به هتل قرار بگیریم. و از یک بستنی فروشی بستنی میوه ای خریدیم. و بعد دوباره به سمت هتل راه افتادیم وقتی به نزدیکی کلسئوم رسیدیم دیگه کسی اون اطراف نبود و عکسهایی قشنگی تونستیم بگیریم. بعد در ادامه راه وارد پارکی شدیم و کمی بر روی نمیکت آن استراحتی کردیم. و بعد راهی هتل شدیم و از رزرویشن خواستیم که بلیط واتیکان رو برامون اینترنتی بخره که گفت ما نمیتونیم .یا باید خودتون اینترنتی بخرین یا از تورها استفاده کنین.

صبح روز بعد، بعد از صرف صبحونه که بسیار مفصلتر از هتل پاریس بود از هتل خارج شدیم تا با خریدن بلیط اتوبوسهای هاپ آن هاپ آف گشتی در شهر بزنیم. دنبال ایستگاه اون میگشتیم که یه پیرزن گفت بیاین من راهنماییتون میکنم و درحالیکه انگلیسش هم خیلی ضعیف بود با اصرار ما رو به محل یکی از شرکتهای ارائه این خدمات برد . برای ما فرقی نداشت و از اونجا خریدیم ولی مثل اینکه پورسانتی از شرکت برای آوردن مشتری گرفت. در اونجا هم یک مرد هندی ما راهنمایی کرد که از یک دکه روزنامه فروشی در کنار ایستگاه اول اتوبوس هاپ آن هاپ آف میتونیم بلیط واتیکان رو بخریم که دیگه توی صف آن نمونیم. ایتالیا پر از هندی بود در حالیکه فرانسه پر از سیاهپوستان ظاهرا آفریقایی تبار بود.

خلاصه با راهنمایی خانوم پیر به ایستگاه اتوبوسها رسیدیم و از دکه هم بلیط واتیکان رو خریدیم. موقع سوار شدن هم به هرکدوم یک گوشی هندزفری میدادن که با قراردادن آن در دستگاههای کنار صندلی هاو انتخاب زبان آن میتونستی به توضیحاتی که در مورد شهر و بناها میداد گوش بدیم. دیدن شهر از درون این اتوبوسهای روباز لذت بخش بودزیبا و کل شهر رو میشد در یک نگاه دید. یک دور کامل با اتوبوس دور شهر زدیم و بناهای اون رو دیدیم. در کنار کلسئوم مردانی با پوشیدن لباسهای سرداران رومی در حال گشت زدن بودند. در دور دوم در ایستگاه پنجم پیاده شدیم و بعد از دیدن یک کلیسا به طرف معبد پانتئون حرکت کردیم در کنار اون موزه ای بود که برای دیدن اون بلیط خریدیم و داخل شدیم . توی موزه بابا رو گم کردیم. حسابی عصبانی و ناراحت کنار در خروجی ایستادیم تا بابا بیاد .عصبانی بعد که پیدا شد هم خسته بودیم و هم گرسنه برگشتیم ایستگاه تا  سوار اتوبوس بشیم و درنتیجه دیگه معبد رو هم ندیدم. ایستگاه هشتم پیدا شدیم و رفتیم به یک رستوران و سفارش لازانیا دادیم. خیلی بد بود مزه رب میداد. حسودبعد اومدیم و در ایستگاه  دوباره سوار اتوبوس شدیم . ساعت حدود پنج بود و اینبار در ایستگاه هفت پیاده شدیم و از یک قلعه قدیمی با یک پل زیبا که از رودخونه میگذشت میشد به اون وارد شد . عروس دامادها در روی پل مشغول عکاسی بودند. قلعه زیبایی بود با توپ ها و منجنیق در آن. در طبقات بالای اون نمای بسیار زیبایی از شهر رو میشد دید و عکس گرفت. بعد هم دیگه پایین اومدیم سوار اتوبوس شدیم و در ایستگاه اول که پایان مسیر بود پیاده شدیم . ساعت هشت شده بود . پیاده به سمت هتل حرکت کردیم چند تا عکس در کنار نمای یک کلیسای زیبا گرفتیم و بعد به یک بستنی فروشی رفتیم و بستنی خوشمزه ایتالیایی به نام ژلاتو خوردیم خوشمزهو بعد هم به هتلمون رفتیم.

صبح روز هفتم بعد از صرف صبحانه برای دیدن کلیسا و موزه واتیکان از طریق مترو راهی شدیم. برای وارد شدن به واتیکان از نظر پوشش حتما باید تا پایین زانوها و شونه ها پوشیده باشه البته برای بچه ها اشکالی نداره. اول به کلیسای واتیکان رفتیم که صف چندانی نداشت. این مکان برای مسیحیان بسیار مقدس میباشد و احترام زیادی میگذاشتند. طبقه پایین آن قبر پاپ ها و اسقفها بود که بر روی هرکدام  مجسمه ای از آنها قرار داشت. بعد از دیدن کلیسا برای دیدن موزه وارد حیاط کلیسا شدیم در کنار آن شهر واتیکان قرار داشت که نگهبانانی با لباسهایی جالبدلغک در جلوی درب ورودی آن نگهبانی میدادند. یکی مثل مجسمه با اوون لباسها که به نظر هم ضخیم می اومد در اون هوای گرم کاملا بی حرکت ایستاده بود و یکی هم راه می رفت .

برای رسیدن به موزه واتیکان می بایست از محوطه کلیسا خارج میشدیم و پس از طی مسیری به موزه میرسیدیم. ما هم داشتیم از حیاط کلیسا خارج میشدیم که به سمت موزه بریم که یکدفعه یه آقای راهنما توریستها  که از فارسی حرف زدن نادیا متوجه ایرانی بودن ما شد. شروع کرد با ما فارسی حرف زدن و گفت که همسرش آلمانی و راهنمای توریستهای آلمانی هست.ما بلیطمون رو بهش نشون دادیم و گفت خیلی بلیط خوبیه برید سمت راست حیاط و با تور شماها رو بدون صف داخل موزه میبرند.  خوب شد که بهمون گفت وگرنه کلی راه باید الکی میرفتیم و برمیگشتیمراضی. رفتیم و یک برچسب عدد 13 که نشون دهنده ساعت حرکت بود یعنی ساعت یک به سمت موزه میریم به ما دادن که روی لباسهامون زدیم. ساعت دوازده و نیم بود و ما باید یک نیم ساعتی مینشستیم. در این فاصله نادیا که از خرید از دستگاه خوشش اومده بود همراه پدرش چندتایی تنقلات و آب خریدند. در بعضی موارد قیمتهاش از مغازه بهتر بود.

ساعت حدود یک  همراه گروهی از افراد  با این برچسب در حالی که راهنما با یک پرچم افراد رو هدایت میکرد به سمت موزه راه افتادیم . یعنی اگر میخواستیم توی صف بایستیم باید در اون گرمای هوا و آفتاب دو سه ساعتی معطل میشدیم اما به راحتی و بدون صف وارد موزه شدیم.راضی موزه بسیار بزرگی بود و شاید میشه گفت در حد لوور دیدنی داشت. در قسمتی وارد فضای شلوغی شدیم که ماموران به سرعت مردم رو به بیرون هدایت میکردند و اجازه عکاسی نمیدادند و اون هم جایی نبود جز سقفهایی که با نقاشی های زیبای آفرینش میکل آنژ آراسته شده بود . واقعا زیبا و دیدنی بود ولی خوب نمیذاشتن به خوبی آدم ببینه و عکس بگیره .دلخور

وقتی که بیرون اومدیم ساعت حدود چهار بود و ما برای نهار به رستورانی در همان نزدیکی رفتیم و پیتزا و ماکارانی خوردیم . هر دوش خوشمزه بود ولی پیتزاهاشون خیلی سبکه نسبت به پیتزاهای ما فقط یک نون نازک با پنیر و فقط یک چیز دیگر مثل: ژامبون یا سوسیس یا بادمجان و یا اسفناج بهش اضافه شده بود . بعد صرف غذا همراه با کمی شیطنت، به هتل برگشتیم و بعد از یک خواب دو ساعته سرحال بیدار شدیم و من مشغول جمع کردن وسایل شدم برای صبح روز بعد که عازم میلان بودیم و همسرم هم برای خرید بلیط قطار به مقصد میلان به ایستگاه قطار رفت . بعد از یک ساعت برگشت و تعریف کرد که بلیط ها رو باید از دستگاه میخرید به قیمت نفری 89 یورو . در موقع خرید یک نفر برای راهنمایی اومده که زبان دستگاه رو ایتالیایی کرده و بعد از راهنمایی گفته که انعام من رو بده تعجبو دو یورو گرفته بود. مثل اینکه این یک شغله براشون چون حتی وقتی نیازی هم نداری مدام میخوان بیان و دخالت کنن و نباید بهشون اجازه داد چون کار کردن با دستگاهها ساده ست و برای راهنمایی هم از دفاتر که شرکت قطار مورد نظر داره باید راهنمایی خواست.

صبح روز هشتم بعد از صرف صبحانه به سمت ایستگاه مرکزی قطار راه افتادیم از هتل تا ایستگاه پیاده ده دقیقه راه بود . ساعت نه و نیم اونجا بودیم و حرکتمون ساعت ده بود . بر روی صفحه راهنما هنوز شماره پلت فرم  حرکت مشخص نشده بود . پرسیدیم گفتند که یک ربع قبل از حرکت مشخص میشه . ساعت پنج دقیقه به ده بود و هنوز مشخص نبود . ماهم به شدت دچار استرس شده بودیم خطاشاکیو از هزکس هم میپرسیدیم میگفت نمیدونم . خلاصه ساعت دو دقیقه به ده معلوم شد که پلت فرم ده باید بریم. بدو بدو خودمون رو به قطار رسوندیم ولی ساعت ده و ربع حرکت کرد. اینم بخاطر عدم اطلاع بود دیگه بیخودی کلی دچار استرس شدیم. قهرخلاصه قطار حرکت کرد و ما ساعت یک و ربع میلان بودیم. قطار خیلی خوبی بود و ما مسیر هفتصد کیلومتری رو در سه ساعت طی کردیم بدون اینکه احساس خستگی کنیم.راضی

نادیا در فرودگاه رم

ژست نادیا خانوم برای عکس در کنار کلسئوم

پسندها (1)

نظرات (0)