نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

خاطرات- سفر اروپا- پاریس (2)

1395/4/27 11:34
نویسنده : مامان
188 بازدید
اشتراک گذاری

صبح روز سوم اول بلیط موزه لوور رو برای روز بعد از هتل خریدیم که دیگه مجبور نباشیم تو صف طولانی موزه معطل بشیم. و بعد برای دیدن کلیسای نوتردام راهی شدیم . و بعد از خرید بلیط یک روزه  با مترو  خودمون رو به کلیسای نوتردام رسوندیم. در محوطه بیرونی کلیسا که پر از کبوتر بود نادیا کلی دنبالشون کرد. اینقدر که این کبوتران از انسانها ترسی نداشتند بخاطر مهربونی آدمهای اطرافشون  هر چی سمتشون میدوید اصلا پرواز نمیکردند گویی پرواز یادشون رفته بود. نمای خارجی و همینطور فضای داخلی کلیسا بسیار باعظمت با طاقی بسیار بلند بود. این کلیسا همش آدم رو یاد داستان گوژپشت نوتردام می ندازه. در کلیسا دفتر بزرگی بود که هرکسی میخواست  درخواستش رو از خدا درون اون مینوشت. نادیا خانوم ما هم کلی نقاشی توش کشید و اسمش رو هم نوشت. راضیدر داخل کلیسا مراسمی در حال برگزاری بود و تعداد زیادی کشیش با لباسهای سفید به سمت محراب حرکت میکردند و دعا میخواندند.

بعد از دیدن کلیسا پیاده به سمت باغ لوکزامبورگ حرکت کردیم. بعد از طی مسیری در حدود یک ربع به باغ بسیار زیبایی رسیدیم. با مجسمه های زیبا و حوضچه ای در وسط آن.  عده نوجوان در حال تمرین سرودی بودند. ساختمان سفید و زیبایی هم در این باغ بود که مربوط به پارلمان فرانسه بود. بعد از صرف نهار در این باغ، با مترو خودمون رو به محلی رسوندیم به نام مونت ماغت که در واقع بام پاریس بود. نمای بسیار زیبایی از پاریس رو میشد از اونجا دید. بعد از طی کردن تعداد زیادی پله به کلیسای سفید رنگ زیبایی رسیدیم با سه گنبد بزرگ و در داخل هم تصاویر سقفی بسیار قشنگی با رنگهای طلایی از مسیح موجود بود. بعد از بیرون اومدن از کلیسا رو پلکان نشستیم و به صدای یه خواننده سیاه پوست که با گیتارش آواز میخوند و از مردمی که روی پلکان نشسته بودند میخواست که همراهیش کنند، گوش دادیم. در همون نزدیکی یک بخشی از مترو بود که بصورت آسانسور مانند مردم رو پایین میبرد که دیگه لازم نباشه از پله ها پایین برن. برای ما که حسابی خسته شده بودیم دیدنش خیلی خوشحال کننده بود. خندونکبا استفاده از اون پایین رفتیم یکمی هم نم نم بارون میزد خودمون رو به مترو رسوندیم و بعد در ایستگاه برج ایفل پیاده شدیم. بلیط دیدن برج ایفل رو گرفتیم و از برج بالا رفتیم. منظره پاریس از اون بالا بسیار دیدنی بود. بعد از گرفتن کلی عکس زیبا پایین اومدیم. ساعت دیگه پنج بعداظهر بود و حسابی خسته شده بودیم. رفتیم هتل کمی استراحت کردیم و برای خوردن شام بیرون رفتیم. بعد از شام به هتل برگشتم و میخواستیم استراحت کنیم که به دلیل اصرار زیاد نادیا برای کشتی سواری روی رود سن (که قبلش درنظر داشتیم بریم ولی به دلیل خستگی میخواستیم کنسلش کنیم ) دوباره از هتل خارج شدیم. البته قبلش گفتیم از هتل یه ایستگاهی رو بپرسیم که دقیق در محل سوار شدن کشتی ها دربیام و دیگه پیاده روی نکنیم اما ماشالله رزرویشن هتل جایی رو به ما نشون داد که نزدیک یک ساعت در کنار رود سن پیاده روی کردیم تا به محل سوار کردن کشتی ها رسیدیم.شاکی

وقتی از ایستگاه بیرون اومدیم  با یک قسمت جدید و زیبا از شهر رو به رو شدیم سمت راست یک پل بسیار زیبا با مجسمه های طلایی و سمت چپ یک ساختمان بزرگ با گنبد طلایی . به سمت ساختمان حرکت کردیم این ساختمان موزه جنگ بود و بسیار مورد علاقه همسرم . رفتیم و ساعت کارش رو پرسیدیم. تا ساعت شش بیشتر باز نبود و اون موقع ساعت هشت شب بود. بعد به سمت پل حرکت کردیم و از پله ها پایین رفتیم هیچ کشتی برای سوار شدن نبود فقط جوانها در حال نوشیدن و خوشگذرانی در کنار رود بودند. گفتیم شاید سمت دیگه پله به سمت دیگرش حرکت کردیم ولی باز هم نبود از یک پسر ورزشکار دوندهخ پرسیدیم گفت زیاد دور نیست همین راستای رود رو بگیرید جلوتره. چشمتون روز بد نبینه یک ساعت در کنار رود راه رفتیم تا به محل موردنظر رسیدیم.کچل مناظر زیبایی بود ولی عضلات پای من به شدت گرفته و خسته بود. تا به محل رسیدیم و بلیط خریدیم کشتی رفت قهرو ما نیم ساعت منتظر موندیم تا کشتی بعدی حرکت کنه. ساعت دیگه نه و نیم شب بود و هوا کم کم داشت تاریک میشد. در اروپا ساعت ده شب هوا تاریک میشد. فکر میکردیم بخاطر تاریکی دیگه جذاب نباشه ولی منظره پاریس در شب واقعا زیبا بود با چراغهای روشن بخصوص برج ایفیل که مثل ستاره میدرخشید. کشتی سواری بسیار لذت بخش بود و بعد از اون همه پیاده روی کلی خستگی در کردیم.راضی

صبح روز چهارم به موزه لوور رفتیم . محوطه بسیار زیبا و بزرگی داشت خوشبختانه چون بلیط داشتیم بدون موندن در صف طولانی وارد موزه شدیم اول به بخش ایران رفتیم بعد هم بخشی از مصر و یونان و فرانسه رو دیدیم. بعد به نقاشی های ایتالیایی رسیدیم که گل سرسبدشون مونالیزا بود. هنگام دیدن نقاشی ها خانوم مسئول به من گفت لطفا کوله ات رو از جلو بنداز که یک موقع به نقاشی ها نخوره. از اون طرف هم نادیا می پرسید اینا چرا لباس ندارن؟ پدرش میگفت آخه بی ادبن تو مدادرنگیهات رو بیار براشون لباس بکش.عینک ولی من کمی در باب سبک کار اون دوران در کشیدن نقاشی ها و مجسمه ها براش سخنرانی کردم.

خلاصه به مونالیزا هم رسیدیم که در یک محفظه شیشه ای نگهداری میشد و  در حدود یک فاصله دومتری از تابلو نرده های چوبی کشیده بودند و تعداد زیادی از توریستها در حال عکاسی از اون بودند. ما هم رفتیم جلو و چندتایی عکس گرفتیم و درموردش برای نادیا توضیح دادم. بعد از تمام شدن این طبقه که واقعا زیاد بود به طبقه پایین رفتیم و بخش یونان و مجسمه زیبای آن رو دیدم . حسابی خسته شده بودیم البته من و نادیا ، همسرم اصرار داشته طبقه دوم رو هم که آثار نقاشی اروپا و فرانسه بود رو هم ببینیم ولی ما دیگه واقعا بریده بودیم و میخواستم خارج بشیم ولی دوباره افتادیم تو جایی پر از مجسمه های مسیح و حضرت مریم خسته، نادیا دیگه واقعا صداش دراومده بود . تازه بخش اسلامی هم که طبقه منفی دو بود رو به دلیل سیلی که دو سه ماه پیش اومده بود بسته بودند البته اگه این واقعا علت واقعی بستن اون باشه.

خلاصه دیگه ساعت حدود سه بود که از موزه خارج شدیم و بلیطمون رو هم در مترو به درخواست یک دانشجو فرانسوی بهش دادیم چون برای اون چندین بار در سال قابل استفاده بود. بابا خیلی علاقه داشت که به موزه جنگ هم بره ولی ما که به شدت خسته بودیم اون رو همراهی نکردیم. دلخورپس درنتیجه ما رو گذاشت هتل و خودش به سرعت رفت چون تا ساعت شش بیشتر وقت نداشت. ما هم نهار خوردیم و یک خواب حسابی کردیم تا وقتی که بابا خوشحال از دیدن موزه ای که خیلی به دیدنش علاقه داشت با یک عالمه عکس اومد. بعد هم من بیدار شدم و برای فردا صبح که برای شهر رم پرواز داشتیم وسایل رو جمع و جور کردم و ساک ها رو بستم و نادیا رو حموم دادم.

صبح روز بعد ساعت شش بیدار شدم و برای رفتن حاضر شدم و به همراه نادیا برای خوردن صبحونه پایین رفتیم. همسرم که به شدت خوابش میومد از خیر خوردن صبحانه گذشت. چون ساعت ده پرواز داشتیم ساعت هشت و ربع از هتل خارج شدیم و یک تاکسی از بیرون هتل گرفتیم و خودمون رو به فرودگاه رسونیدیم. قیمت تاکسی که هتل میخواست بگیره پانزده یورو گرونتر از تاکسی بود که بیرون در هتل منتظر مسافر بود. پرواز ایبریا سر ساعت بلند شد بدون هیچگونه خدماتی خوراکی هم درصورت درخواست به فروش میرسید . خلبانش هم خیلی بد پرواز میکرد با تکانهای شدید بلند شد و همینطور هم نشست یعنی صد رحمت به خلبانهای خودمون بیچاره ها با این هواپیماهای درب و داغون خیلی مهارت دارند در پرواز. چشمکخلاصه اینکه ما ساعت دوازده در فرودگاه رم بودیم.

نادیا در محوطه کلیسای نوتردام به ذوق پرنده ها ی نترس

نادیا بر فراز برج ایفل

پسندها (1)

نظرات (0)