خاطرات - ماه پایانی سال ۹۴
امروز آخرین روز کاری سال ۹۴ هست. دیروز با سرعت نور کارهام کردم که امروز بتونم آخرین پست سال رو بنویسم.
مهمترین اتفاق این ماه این بود که ما بعد از کلی تحقیقات و تفحص بسیار یک مدرسه خوب با فضای مناسب برای دخترکمون انتخاب کردیم و بعد از ثبت نام اینترنتی برای روز دوازدهم اسفند یعنی دو هفته پیش برای مصاحبه دعوت شدیم به مدرسه و نادیا خانوم رو پیش ثبت نام کردیم. اول که فرم ثبت نام رو پر کردیم و بعد هم سه تایی با مشاور مدرسه رفتیم تو یک اتاق، و درحالیکه من و بابا به یک برگه ای که شامل سوالهای روانشناسی بود جواب میدادیم خانوم مشاور هم دوتا برگه که شامل یکسری سوالات بود با نادیا انجام میداد و درواقع میخواست که سطح آموزشی نادیا رو ببینه. خوشگل مامان هم به خوبی تمام سوالات رو درست و کامل جواب داد و در پایان خانوم مشاور گفت که عالی بود . هرچند که معلومه خودش خیلی باهوشه ولی حتما آموزش مهدشون هم خوب بوده ، چونکه همه سوالها رو عالی جواب داد.
یسنا جون هم اونجا دیدیم و بچه ها با هم بازی کردند و ردنهایت چون یسنا گفت من دوتا دندونهام افتاده و دراومده نادیا خانوم هم که باور نمیکرد و درنهایت دچار اختلاف شدند.
نادیا خیلی ناراحت شده بود و میگفت چرا مال من نمیوفته یعنی من بزرگ نشدم . دیگه ما کلی توضیح دادیم که عزیزم شما ده ماهگی دندونهات دراومد پس دیرتر هم میوفته یسنا جون زودتر دندون دراورده پس زودتر هم افتاده.
ویک اتفاق مهمه دیگه این ماه هم این بود که چند روز پیش خوشگل مامان موهاش رو کوتاه کوتاه کرد. من خیلی راضی نبودم ولی خودش با اصرار زیاد باعث شد که موهاش رو کوتاه کنیم. آخه دختر ما از شونه کردن فراریه. در موقع کوتاه کردن هم ما با نشون دادن عکسی خواستیم که موهاش تا زیر چونه کوتاه بشه ولی در اتمام کار دیدیم که ای وای که موهای نادیا خانوم ما کاملا پسرونه شد. کلی حرص خوردم ولی دیگه چاره ای نیست . امیدوارم که موهاش زودتر بلند شه. البته خودش بسیار راضیه و هرکسی هم میگه چرا میگه خودم خواستم و دوست داشتم.
دیگه بقیه این ماه هم که همش بدو بدو های قبل از سال نوئه و تغییرات زیبایی که روحیه آدم رو به کلی عوض میکنه. از جمله تعویض پرده ها. پرده اتاق نادیا خانوم ما تبدیل شد به یک لوردراپه زیبا که با عکسهای عسل مامان مزین شده و زیبایی زیادی به خونه ما داده. همینطور یک سری استیکرهای تزئینی هم خریده بودیم که یکی شون مریوط به اتاق نادیا بود و نادیا خودش انتخاب کرده بود و خودش هم دیروز کلی در چسبوندش به من کمک کرد . البته چون کنار تختش رو به شدت کنده کاری کرده بود سعی کردیم روی اونها رو بپوشونیم.
در ضمن سفال خام هم با طرح بوته جقه برای سفره هفت سین خریدیم و با هم دیگه رنگش کردیم و بعدش هم کلی همدیگه رو رنگ کردیم . یک هدیه زیبا هم از طرف مهد بعنوان عیدی به بچه ها دادن که یک ساعت زیباست با یک عکس بهاری از هر بچه که مال نادیا خانوم ما هم بسیار زیبا شده و همینطور پیک نوروزی که نادیا از دیروز بخاطرش کلی ذوق داره . آخه پارسال ما کلی با این پیک در ایام نوروز فعالیت انجام دادیم و کیف کردیم. نادیا هم مدام از مربیش میپرسید پس این کِیف نوروزی ما رو کی میدید که بالاخره دیروز گرفته بود و به همه نشونش میداد. دیروز هم در مهدکودک بخاطر چهارشنبه سوری آتیش درست کرده بودند و سیب زمینی هم کباب کرده بودند و نادیا حسابی بوی دود گرفته بود.
امروز تولد بابا هم هست. بابا جون تولدت مبارک. امیدوارم که همیشه سالم و سلامت و شاد، سایه ات بر سر ما برقرار باشه.
سال نود و چهار هم به پایان رسید و امیدوارم که سال نود و پنج سالی پر از شادکامی ،سلامتی، آرامش و صلح و صفا برای همه و از جمله من و عزیزانم باشه.
الهی آمین
خبرت هست که در باغ کنون شاخ درخت مژده نو بشنید از گل و دست افشان شد
خبرت هست که جان مست شد از جام بهار سرخوش و رقص کنان در حرم سلطان شد
مردگان چمن از دعوت حق زنده شدند کفرهاشان همه از رحمت حق ایمان شد
اردوی بازدید از کانون پرورش فکری
این هم تولد مسیحا جان که ما یادمان رفته بود کادو براش بگیریم و نادیا خانوم ما هم ژل ضدعفونی دستش رو داده بود خاله ها براش کادو کرده بودند و هدیه داده بود. همون کادوی آبی که روی کادوهاست.
این هم تولد دینا دوست نادیا در مهد
این هم دختر صخره نورد من
دخمل ما در شهربازی در حال رانندگی
عسل مامان در حال رنگ کردن سفالها
این هم پرده زیبای اتاق نادیا جان من
و حالا این شما و این هم نادیا خانوم ما با موهای کوتاههههههه کوتاه
این هم استیکر اتاق نادیا جونم که خودش داره میچسبونه و خرابکاری هاش رو میپوشونه.
زیبای من خدا همیشه نگهدارت باشه