نادیا و اولین ترمیم دندان
نادیا روز چهارشنبه وقت چکاب سالیانه دندانپزشکی رو داشت و قتی نوبتمون شد و نادیا رفت تو با شجاعت کامل نشست رو صندلی تا آقای دکتر معاینه اش کنه . خداروشکر با اینکه خیلی کم مسواک میزنه ولی خوشبختانه دندونهاش سالم بودند و فقط یکی از کرسی ها یه پوسیدگی سطحی داشت که دکتر گفت زیاد مهم نیست ولی من گفتم اگر صلاح میدونید درستش کنید که آقای دکتر مهربون هم براش پر کرد در تمام مدت نادیای شجاع من برخلاف خیلی از بچه ها با لب خندون آروم نشست تا دکتر کارش رو بکنه. دکتر هم که خیلی خوشش اومده بود کلی قربون صدقه اش می رفت . بعد از پایان کار هم که رفت از کشو جایزه ها یه جایزه انتخاب کنه کلی طولش داد تا آخر سر هم یه برچسب پرنسسی انتخاب کرد وقتی اومدیم بیرون دید دست یه بچه ای دو تا برچسبه گفت ا پس چرا مال من یکیه میخواست برگرده بره یکی دیگه برداره گفتم مامان جون مال اون کوچیک بود دوتاش رو هم از مال تو کمتره خلاصه دیگه راضیش کردم و رفتیم فعلا هم که قول داده از این به بعد مرتب مسواک بزنه.
نادیا خانوم ما از دوشنبه پیش هم در مهد کودک کلاس باله میره . که خیلی هم خوشش اومده. آخه یکی دو هفته پیش که برای چکاب کف پاش پیش ارتوپد بردمش دکتر گفت که کمی صافه ولی در حدی نیست که نیاز به کفش طبی داشته باشه ولی اگر کلاس باله بره براش خوبه . همینکه از مطب اومدیم بیرون گفت من دوست ندارم خوشم نمیاد و نمیرم و..... . چون مربی رقص پارسالشون یک مربی بداخلاق بود که نادیا دوستش نداشت . بهش گفتم نادیا اون خاله ستاره دیگه نیست این باله فرق داره یک جلسه برو اگر دوست داشتی ثبت نامت میکنم. خلاصه دوشنبه پیش رفت و کلی خوشش اومد و دیروز هم براش لباسش رو خریدم و کلی ذوق کرد و یه چند تا حرکت ستاره و ... هم برای ما انجام داد.
دختر شجاع من در دندانپزشکی در حال ترمیم دندان
این هم جایزه عمو دندانپزشک به نادیا خانوم
بالرین زیبای من
این هم از آزمایش علمی من و گل دخترم .
هفته پیش ما یک تجربه ای رو که در یک برنامه تلویزیونی با هم دیده بودیم امتحان کردیم و اون این بود که اگر با دستهای خیس به حباب صابونی دست بزنی اون نمیترکه و حتی میشه انگشتان رو داخل اون فرو کرد بدون اینکه بترکه . خیلی جالب بود کلی به هردومون خوش گذشت
تولد خاله الهام در مهد
عسل طلای مامان در حال خوردن آبگوشت در مهد
نوش جونت عزیزم
به قول خودش : همه غذاهای مهد خوشمزه ست.
برخی از فعالیتهای نادیا خانوم در مهد
و حالا این شما و این هم خرم سلطان ما........
این لباس محلی مربوط به زمان بچگی های خودمه وقتی که همسن نادیا بودم پدربزرگم از کردستان برام سوغاتی آورد و خودم هم یک عکس شبیه این با این لباس دارم البته نه با این ژست خاص که این ژست فقط مخصوص خودشه.
این لباس رو نادیا برای جشن مهرگان مهد کودک پوشید و کلی هم باهاش حال کرد.
زیبای من همیشه در پناه حق سالم و شاد باشی