نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

خاطرات

1394/8/4 15:04
نویسنده : مامان
542 بازدید
اشتراک گذاری

در تعطیلاتی که گذشت، پنجشنبه از صبح به بازی با نادیا خانوممون گذشت و بعدالظهر هم سه تایی همراه  بابا رفتیم پارک . پارک بسیار بسیار خلوت بود و ما حسابی از قدم زدن در پیست دو چرخه سواری خلوت که تنها دو سه نفر در حال پیاده روی و دوچرخه سواری بودند لذت بردیم . خندونکنادیا هم اسکوترش رو آورده بود و بعد از یک دور دیگه گفت خسته ام و  بریم زمین بازی ولی من بهش گفتم خیلی حیفه این پیست خلوت رو از دست بدیم و درنتیجه دسته اسکوتر رو بالا آوردم و خودم سوار شدم و نادیا هم دنبال من می دوید . بعد از کمی رفتن دو نفری سوار شدیم که خیلی باحال بود مخصوصا تو سرازیری ها که بسیار لذت بخش بود . بعد از یک دور دیگه که پیست رو طی کردیم دیگه رفتیم تو زمین بازی و بعد از کلی بازی با وعده کافی شاپ از پارک خارج شدیم و رفتیم کافی شاپ و بستنی و آبمیوه خوردیم و راهی خونه شدیم.

چند روز قبل هم پودر ژله خریده بودیم و قرار بود با نادیا درست کنیم که فرصت نشده بود . صبح جمعه نادیا اصرار داشت که درستش کنه و بخوره اما چون میخواستم بریم خونه مامانی گفتم که دیگه فرصت نمیشه. تو فاصله ای که من رفته بودم دوش بگیرم ،‌ خوشگل مامان خودش به تنهایی ژله رو درست کرده بود همین که من اومدم بیرون، پرید جلوی من و  با ذوق اون دستهای خوشگلش رو تکون داد گفت مامان خودم ژله رو درست کردم حالا ایشالله که خوب بشه.فرشتهزبان

با تعجب گفتم با آب جوش درست کردی ؟تعجب گفت نه با آب شیر . گفتم آخه حل نمیشه که ؟ گفت حالا بیا ببین ایشالله که درست بشه.

رفتم دیدم تو یک کاسه چینی ، کامل کل پودر تو آب حل کرده بدون اینکه جایی رو هم کثیف کنه . گفتم قربونت برم من خیلی خوب شده آفرین به تو دختر پرتلاش خودم.بوسمحبت خلاصه کلی خوشحال شد و کیف کرد.

بعد هم رفتیم خونه مامانی . به نادیا گفتم شب میریم که مراسم عزاداری رو ببینیم میگه ‌من مراسم عزاداری دوست ندارم فکر کردم میخوایم بریم جشنی چیزی !!!!

شب با دایی کامبیز اینها رفتیم شهرک و مراسم دمام زنی هیئت دایی مهدی رو  دیدم. نادیا میگفت دوستهای دایی مهدی به من گفتن تو از خارج اومدی؟؟؟ چشمکیک دوری تو محله و کوچه قدیمیمون زدیم و یادی از گذشته ها کردیم خونمون هم همون شکلی و بدون تغییر بود . یادش بخیر....غمناک  مدرسه ام رو هم به نادیا نشون دادم. و بعد هم تو پارک دم خونمون نادیا کلی بازی کرد جایی که یک زمانی خودم بازی میکردم. بعد هم مراسم شروع شد نادیا هم با دمام زنی خودش رو تکون تکون می داد بعد هم خوابش گرفت و خوابید.

خاله الهه عزیز مربی نادیا  هم فیلم  پروژه محرم مهد رو برامون فرستاد که بچه ها خودشون پیشانی بندی با نام یا حسین درست کرده بودند و  یک ماکتی از روز عاشورا  ساخته بودند بعد هم با کمک هم شله زرد نذری درست کرده و خودشون بین مردم تقسیم کرده بودند. جالب بود برای بچه ها.تشویق

روز شنبه هم  رفتیم بیرون و من یک نذر کوچولوی شیر داشتم که نادیا خانوم من اونو بین مردم پخش کرد.

قربونش بره مامان محبت

عسل مامان در حال اسکوتر یا به قول خودش اسکوپتر سواری در پارک .

دوپایی سوار شدن رو هم کاملا یاد گرفته خوشبختانه.

این هم اون ژله خوشمزه ای که خودش بدون هیچ کمکی درست کرد.

روز عاشورا

کاردستی هایی که نادیا خانوم خودش به عنوان هدیه برای دوستهاش طوفان ، رادین، هانا درست کرده. 

همیشه در پناه حق سالم و شاد باشی دخترممحبت

پسندها (1)

نظرات (2)

مریم مامان آیدا
6 آبان 94 12:23
فدات بشممممممممم مننننننن خاله جونم که خودت ژله درست میکنی مصی جون ایشالا هر لحظه ات با دخمل خارجی ما به شادی و دله خوش بگذره ببوسش نفسه منو ------- قربونت برم عزیزم ممنون از محبتت آیدا ی عزیزم رو ببوس
آلیز
11 آبان 94 12:43
انواع شیک ترین شال و کلاه دخترانه و پسرانه و .... خانم ها و آقایون خوش سليقه از فروشگاه آلیز ديدن نماييد : http://alizeshop.mihanblog.com خواهشمندیم ما را لینک نمایید با تشکر