ماسه بازی
نادیا خانوم دو سه روزه که صاحب یه جعبه ماسه برای ماسه بازی شده. چون دیدم که لازمه بچه ها تو این سن خاک بازی کنند. از یکی از همکارهام خواستم تو عید که به شمال مسافرت میکنه از اونجا برای نادیا خانوم کمی ماسه بیاره و این دوست ما هم خیلی لطف کرد و با اینکه کیسه ماسه ها بسیار سنگین بود این کار رو برای ما انجام داد . ومن هم پریروز ماسه ها رو بردم خونه و یکی از این جعبه ها پلاستیکی میوه رو حسابی با پلاستیک پوشوندم و چسب زدم . حالا دیگه نادیا خانوم ما یک جعبه داره پر از ماسه که کلی هم باهاش حال میکنه. ولی البته این دردسر رو هم داره که مجبوریم به خاطر این قضیه روزی چند بار لباسش رو عوض کنیم.
راستی تو عید یک روز با نیلوفر و زندایی شهین رفتیم پارک آبی، خیلی شلوغ بود ولی به ما با وجود نادیا خانوم کلی خوش گذشت.
تو استخر موج زندایی شهین به نادیا میگفت وقتی موج میاد تو آب دراز نکشی ها آب میره تو گوشت. نادیا هم میگفت: چشم. نه دراز می مکشم. اما همین که موج میومد سریع دراز میکش تو آب. شیطونک مامان.
نادیا و ظرف ماسه اش