سال نو مبارک
امروز اولین روز کاری بعد از تقریباً بیست روز تعطیلیه.
ایام خوشی بود در کنار عزیز دوردونه ام.
با هم تخم مرغ رنگ کردیم ، سفره هفت سین چیدیم. سال رو تحویل کردیم. همراه مامانی وخانواده های دایی شهرام و سیروس به شهر های تاریخی یزد و میبد مسافرت کردیم. کلی مهمونی رفتیم و مهمونی دادیم.
دختر قشنگم کلی عیدی گرفت . حالا هم کیف هرکسی رو که میبینه میگه عیدی بده. جالبه که فقط اسکناس های سبز رو هم قبول میکنه.
و حالا بعد از بیست روز در کنار هم بودن واقعاً روز سختی اولین روز دوری هم برای من و هم برای دختر قشنگم.
مخصوصاً که همگی تو این دو روزه سرما خوررده هم شدیم.
امیدوارم سال جدید سال خیلی خوبی باشه . سالی پر از شادی و شادکامی ، سلامتی و بهروزی. و دلواپسی های من هم برای مهد گذاشتن و آموزش دخترم بالاخره تموم بشه . و بتونم بهترین تصمیم رو بگیرم. (کی مهد بذارم، کجا باشه ، چند ساعت باشه، چطوری باشه؟ واقعاً این ها مسائلیه که ذهن من رو خیلی درگیر خودش کرده و نمیدونم کی ازش راحت میشم.)
این هم از اولین پست سال 92 و اولین کاری که در روز اول کاری انجام دادم.
اینها هم یکسری عکس از روزهای پایان سال و ایام نوروز از نادیا خانوم گُلِ گلاب
نادیا و باران درخونه خاله مونا
نادیا ، باران و هستی
16 اسفند و یک برف ناغافل - نادیا در حال درست کردن اولین آدم برفی زندگیش و اولین برف بازی اش
نادیا به همراه آدم برفی اش
نادیا با دستکشهای مامان - چون دستکشهای خودش خیس شده بود ولی هنوز میخواست به بازی ادامه بده. مثل اینکه خیلی هم از پوشیدنشون خوشحال نیست.
نادیا و چهارشنبه سوری - در حال ذوقیدن برای آتیش بازی
نادیا درحال تخم مرغ رنگ کردن برای عید- دوتا برای خودمون و دو تا برای زندایی شهین
نادیا کنار سفره هفت سین بعد از سال تحویل
نادیا درحال باد خوردن از پنجره ماشین روز دوم عید در راه سفر به یزد
نادیا در حال الاغ سواری در مسیر یزد - شهر عقده
نادیا در میدان امیر چخماق- یزد- سومین روز نوروز
نادیا در نارین قلعه شهر میبد با قدمت 7 هزار ساله - روز چهارم نوروز
نارین قلعه
نادیا در چاپارخانه میبد سوار بر مجسمه اسب
نادیا در یک رستوران سنتی در میبد در حال ژست گرفتن برای عکاسی