نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

اولین کارنامه نادیا خانوم

این هم اولین کارنامه درسی عسل خانوم من که  مربوط هست به گذراندن اولین ترم کلاس زبان که با نمره 100 در زمستان گذشته به پایان رسوند.  ولی چون اولین جلسه ترم بهار رو  نرفته بودیم کارنامه اش رو داده بودند به مامان دوستش و اون هم  آخرین جلسه ترم بهار که دو هفته پیش بود به من داد. البته امتحان هم چندان امتحانی نیست که بچه ها اذیت بشن ولی خوب جلسه آخر با این عنوان انجام میشه. عشق مامان امیدوارم که هرروز شاهد موفقیتها و پیشرفتهای تو باشم.  اون چیزی که برای من خیلی مهمه سلامتی ، شادی و رضایت درونی تو  هست  عزیز مادر. و این رو بدون که مامان همیشه در راه زندگی حامی تو خواهد بود. ...
16 خرداد 1394

روز مادر مبارک

بچه عجیب ترین موجود دنیاست ، می آید ، مادرت میکند ، عاشقت میکند ، رنجی ابدی را در وجودت میکارد . تا آخرین لحظه عمر عاشق نگهت میدارد و تمام ...! بگمانم مادر بودن یک نوع دیوانگی ست ؛ وقتی مادر میشوی ، رنجی ابدی بسراغت می آید؛ رنجی نشات گرفته از عشق ... مادر که می شوی ، میخواهی جهان را برای فرزندت آرام کنی . میخواهی بهترین ها را از آن او کنی . وقتی می خزد ، چهاردست و پا میرود، راه میرود و می دود ، تو فقط تماشایش میکنی و قلبت برایش تند می تپد ... از دردش نفست میگیرد . روحت از بیماری اش زخم می شود . مادر که می شوی دیگر هیچ چیز جهان مثل قبل نخواهد بود . مادر که می شوی ، کس دیگری می شوی ؛ کسی که وجودش پر از عشق و جنون و دیوان...
22 فروردين 1394

روز جهانی کودک مبارک

دختر قشنگم روزت مبارک . امیدوارم امروز روز خیلی خوبی در مهد کودک جدید برات باشه و حسابی بهت خوش بگذره. نادیا خانم ما از اول مهر به یک مهد کودک جدید میره به نام مسافر کوچولو و البته اونجا رو خیلی دوست داره و بهش خوش میگذره . اسم مربی جدیدش هم خاله مرضیه ست. و کلاسهای مختلفی مثل: ژیمناستیک ، نمایش و ... دارند. امیدوارم که همیشه لحظه های زندگیت پر از شادی و سلامتی باشه عزیزم. در ضمن امروز تولد مامان هم هست و بابا و مامانی به همکاری هم پنجشنبه گذشته یک تولد سورپرایزی برای مامان تدارک دیدند که من رو بسیار خوشحال کرد. و یک موبایل خوشگل از طرف بابا و  ملحقاتش هم از طرف مامانی کادو گرفتم و کلی کادوی قشنگ هم از مهمونها...
16 مهر 1393

تولدت مبارک عزیزترینم

چهارمین سالگرد تولدت مبارک نازنینم. صدای تپش قلب تو ، زیباترین ترانه زندگی منه . امیدوارم همیشه سالم ، شاد و موفق ببینمت عزیزم. پنجشنبه دو هفته پیش یک تولد با عزیز و عمه ها خونه عزیز گرفتیم و پنجشنبه گذشته هم یک جشن تولد با مامانی و دایی ها خونه خودمون. جشن تولدت به خوبی برگزار شد و حسابی بهت خوش گذشت و کلی هم کادو گرفتی. کیک تولد هم به انتخاب خودت کیک سیندرلایی بود. نادیا خانوم میگفت چون خودم شبیه سیندرلا هستم کیکم هم سیندرلاییه. کادو هایی که نادیا جون گرفت : یک آویز کفشدوزکی ، چراغ خواب شلمان و عروسک پنگول از طرف عزیز و عمه ها،و از طرف مامانی و دایی ها و عمو بهروز: پول، ارگ ،تامی ک...
27 مرداد 1393

نادیا خانوم سه سال و نیمه میشود

خوشگل مامان چهل و دومین ماه زندگیت مبارک. دخترم امروز سه سال و نیمه میشود و چهل و دوماه به سرعت برق و باد گذشت. وقتی که ماههای اول به دنیا اومدنت کتابهای تربیتی رو میخوندم قسمتهای مربوط به سه سالگی به نظرم خیلی دور میومد ولی الان باورم نمیشه اینقدر زود زمان میگذره و بچه ها به سرعت بزرگ و بزرگتر میشن. عزیزم خوشحالم و خدا رو شکر میکنم که فرشته ای چون تو را به من داد و امیدوارم که حق تعالی در تمام مراحل زندگی نگهدارت باشه شیرینم. نادیا خانوم من خیلی قشنگ تا ده میشمره و تعداد رو متوجه میشه و خیلی هم با مزه تا بیست میشره یعنی با یکسری اعداد ابداعی و درهم. با اینکه خیلی زیبا و روان صحبت میکنه و ولی هنوز هم مثل آغاز صحبت کردنش در افعال ...
27 بهمن 1392

نادیا خانوم به مهد می رود

پس از مدتها جستجو و تحقیق من جهت یافتن یک جای مناسب برای ورود نادیا خانوم به دنیای جدید بیرون از خونه، بالاخره انتخاب خودم رو کردم و شنبه این هفته من و نادیا و مامانی برای ثبت نام نادیا خانوم به خانه کودک کانون رفتیم. و این روز اولین روز ورود نادیا به اجتماع  و محیطی خارج از خانه بدون حضور مامان و بابا ست. دختر عزیزم امیدورام که همیشه در مسیر زندگی موفق و شاد باشی. بعد از ورود به اتاق حسابداری ، مسئول قسمت در حال صحبت با یکی از والدین بود و نادیا هم مدام درحال اصرار برای ورود به کلاس بود و به همین خاطر نادیا به سر کلاس رفت و به مربی اش الهام جون که لیسانس روانشناسی هم هست معرفی شد. ساعت کلاس از هشت و نیم تا دوازده و نیمه و برای هر روز...
8 آبان 1392

روز جهانی کودک و هدیه ویژه

امروز روز جهانی کودکه، روزت مبارک گل بی همتای مامان. در ضمن امروز روز تولد مامان هم هست. من دقیقاً با تو سی سال تفاوت سنی دارم عزیزم. حال که تو سه ساله شدی من سی و سه ساله میشم. و من بالاخره تونستم  اون هدیه ی ویژه ای رو که برای سومین سالگرد تولدت برات در نظر داشتم درست کنم البته با همکاری بینظیر تو عزیز دلم. خیلی دوست داشتم که این هدیه رو برای روز تولدت آماده میکردم ولی خوب هم مواد اولیه اش دیر بدستم رسید و هم اولین باری که درستش کردیم بخاطر شیطنتهای بیشمار شما خراب شد و در این مدت، هم میترسیدم دوباره درستش کنم  و خراب بشه و هم دوست داشتم تاریخ تهیه اش یک مناسبت خاص باشه . مخصوصاً که دیروز خودت هم، با اصرار و خیلی محکم قول د...
16 مهر 1392

روز دختر مبارک

نازگل من روزت مبارک. هفته گذشته سومین سالگرد تولدت رو عزیزم برای سومین بار جشن گرفتیم. البته خیلی ساده خونه مامان بزرگ عزیز. عمه مهری یه لباس جوجه طلایی برات خرید که تا فرداش دویست بار پوشیدیش و درش آوردی و کلی باهاش ذوق کردی. و عزیز و عمه بهاره هم برات یه سگ خواننده و دفتر نقاشی و پاستل خریدند. عزیزم الان سه هفته ای هست که بخاطر اتفاقاتی که برای مادر بزرگ من پیش اومده نه وقت دارم و نه حوصله نوشتن. متاسفانه بخاطر همین هم هدیه ویژه ای هم که برای سومین سال تولدت درنظر داشتم هنوز نتونستم درست کنم. امیدوارم بتونم هرچه زودتر درستش کنم. دختر قشنگم دیدن تو و فکر کردن به تو و کارهات تنها...
16 شهريور 1392