نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

اولین سرمشق

1394/10/20 10:47
نویسنده : مامان
1,184 بازدید
اشتراک گذاری

این هم اولین سرمشق گل دخمل من که مربوط به کلاس زبانشه . که با ذوق و علاقه بسیار بجای دوخط کل صفحه رو نوشته. البته قرار نبود که اصلا نوشتن یاد بگیره ولی اینقدر خودش با علاقه هی نوشت و تمرین کرد که دیگه معلمش گفت براش دفتر چهارخط بخرید که تو اون بنویسه تا نوشتارش هم خوب بشه. قربونش بره مامان که اینقدر خوشگل مینویسه.بوس

حروف رو تا حرف M یاد گرفته و برا ی خودش تمرین میکنه و هی مینویسه و از اول هفته هم ذوق داره که امروز کلاس میره و حرف N که حرف اول اسم خودش هست رو یاد میگیره. امیدوارم همیشه همینقدر در راه علم و یادگیری پرتلاش باشی عزیزم که این تلاش بسیار ارزشمنده زیبای من.محبت

دو هفته پیش هم تولد احمدرضا بود گفت میخوام خودم روش بنویسم. تو بنویس من از روش مینویسم. بنویس: تولدت مبارک از طرف نادیا به احمدرضا جان خلاصه ما نوشتیم  عسل مامان هم عین همون رو روی کادو نوشت البته اسم خودش رو که دیگه بلده و خودش مینویسه. کلی هم در جشن تولد رقصید و دلبری کرد. به نیلوفر نگاه میکرد و برامون با اون دامنهای سکه ای عربی هم میرقصید . خلاصه که کلی خوش گذرونید و دیروز هم به من میگفت مامان کی میریم خونه احمدرضا آخه من خیلی دلم براش تنگ شده.

پریروز هم هوس آشپزی کرده بود میخواستم شام بهش ماهی بدم گفت نه بیا تخم مرغ درست کنیم و خود هم میخوام درست کنم. هیچی دیگه هرچی گیرش اومد تو این تخم مرغ ریخت از سبزی و آرد گرفته تا پنیر پیتزا و پنیر خامه ای و کره تازه میخواست نخود لوبیا هم توش بریزه که ما قانعش کردیم نمیشه اینها رو نپخته ریخت. آخرش هم این غذایی ابداعی رو بعد از دو سه قاشق خوردن نخورد و به خوردن ماهی علاقه مند شد و اون غذای پرکالری رو بخورد من و مامانی داد.

این هم از آشپزی گل دختر من.

تمرین حروف نادیا خانوم

نوشته نادیا بر روی کادوی احمد رضا، درحقیقت نقاشی کرده عسل مامان

عسل مامان در کنار غزل و احمدرضا در جشن تولد

نادیا خانوم در حال رقص

نادیا خانوم در حال باز کردن جایزه ای که اداره بخاطر نقاشی شب یلدا داده بود .

اولش خوشحال بود ولی وقتی دید که جامدادییه لبخندش کمرنگ شد و  تبدیل شد به آه ولی وقتی بازش کرد و دید توش پره و مخصوصا گونیا و نقاله که براش جدید بود کلی ذوق کرد.

عسل مامان در حال نقاشی بر روی بادکنک

خاله ریزه من محبت

برای اینکه با دامنش ست کنه رفته اون کلاه رو تو خونه گذاشته روی سرش

نادیا در مهد در حال نقاشی بر روی پارچه در کلاس شاهنامه خوانی

عسل مامان در مهد

و این هم به یاد گذشته

زندگی من هنوز دو سالش نشده بود. قربون اون چشمات بره مامان.بوس

الهی خدا پشت و پناهت باشه همیشه و در همه حال.

 

پسندها (2)

نظرات (0)