نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

اولین کاردستی بدون دخالت مامان

1391/11/15 8:19
نویسنده : مامان
803 بازدید
اشتراک گذاری

 دیروز نادیا خانوم ما اولین کاردستی خودش رو تنهای تنها بدون دخالت مامان درست کرد. خیلی جالب بود من هیچوقت نمیذاشتم تنهایی با قیچی کار کنه . نادیا 2 تا قیچی کوچولوی زرد داره که یکیش زیگزاگی میبره و اون یکی ساده. دیروز دیدم هردوش رو برداشته یکی از صفحات کتابش که جدا شده بود و عکس نی نی و ماهی و .. داره رو برداشته و هردو تا قیچیش رو هم کرده تو انگشتاش از دو جهت مختلف . بهش گفتم چیکار میکنی؟ گفت میخوام دست کاری درست کنم. و شروع کرد به قیچی کردن . دورتادور کاغذ رو کمی با این قیچی و کمی با اون قیچی برش زد و اینقدر این کار رو کرد تا کاغذ رو به قطعات کوچیک تبدیل کرد. بعد من رفتم یه کاغذ و چسب و ماژیک پفی هاش رو براش اوردم. اون هم شروع کرد به چسبوندن تیکه کاغذهای خرد شده روی کاغذ سفید. بعد هم با ماژیک پفی هاش نقاشیش کرد. بعد هم یکی یکی ماژیکهاش رو برمیداشت و از زبون اونها حرف میزد. میگفت: خانم صورتی میگه: بله نقاشی میکشم. و میذاشتش زمین. آقای زرد میگه: بله نقاشی میکشم. و میذاشتش زمین. و بعد سبز رو برداشت اول گفت خانم سبز و بعد گفت نه آقای سبز و جمله رو تکرار کرد. برام جالب بود که رنگ ها رو جنسیت میداد.

پریشب نمیخوابید بهش گفتم : حالا من یه ورد میخونم باید بخوابی . گفتم عجی مجی لا ترجی. هووو. حالا بخواب. هیچی دیگه تازه بازیش گرفت . هی تکرار میکرد: عجی مجی ها ترجی و غش غش میخندید. بعد رو پام گذاشتمش سروشو کرده تو بالشم و میگه آب میخوام . من نشنیده گرفتم چون بیشتر برای بازی میخواد. بهم میگه: صدام رو نمیشنوی ، میگم آب میخوام . بعد دوباره یه کتاب برداشته و میگه بخون منم حواسم به تلویزیون بود بهم میگه به حرفم گوش نمیدی، برام بخون. هیچی دیگه ما هم باید بگیم : چششششششششششششم و اطاعت امر کنیم.

و دیشب بهش گفتم من فرشته خوابم باید بخوابی الان میگرمت . اولش کلی خندیده ولی وقتی گرفتمش و ولش نمیکردم بهم میگه : ازت بدم میاد مشتری. میگم چی؟ هی تکرار میکنه و میخنده.

روز جمعه که ما خوابیده بودیم . زودتر بیدار شده و دستاش رو تکون میده و میگه پاشید پاشید. چقدر میخوابید؟ دیره ه ه

عاشق این آهنگ سمنو آی سمنو من و توهستش و میخونه : سبدو آی سبدو.  و هر دفعه هم میپرسه این کیه که این آقاهه رو هل میده. و ما هم مجبوریم یه چیزی از خودمون دربیاریم.

پریروز داییش تو روشویی بود . زندایی صداش کرد جواب نداد. نادیا خانوم هم راه افتاده بود تو خونه و صدا میزد: شهرام جان، شهرام جان کجایی؟

زندایی بهش میگه میخوای با نیلوفر بری سر کلاس ولی اولش باید از مامان اجازه بگیری ؟ من هم خونه نبودم. موبایل اسباب بازیش رو برداشته و زنگ میزنه به مامان . الو مامان اجازه میدی با نیلوفر برم کلاس بعد هم قطع میکنه و میگه: اجازه داد.

عصر هم که من اومدم خونه میگه : مامان اجازه میدی با نیلوفر برم کلاس . گفتم نه عزیزم نمیشه. گفت:  نمیششششششششششه گفتم : نه و دیگه هیچی نگفت.

چند روز پیش نمیخوابید و داشت گریه میکرد بهش گفتم بیا برات قصه بگم هرچی اسم قصه هایی رو که بلد بودم و قبلاً براش تعریف میکردم براش گفتم میگفت : نه و همینطور نق میزد. یکدفعه گفتم بیا قصه نمکی رو برات تعریف کنم ( این قصه مال بچگی های خودم بود که مامان برام میگفت) تا گفتم نمکی چون یه چیز جدید بود سریع ساکت شد و گفت: آره تعریف کن . نمکی. و تا چند روز هم همش میگفت نمکی بگو. البته کامل یادم نمونده بود ولی خوب یه چیزی سر هم کردیم . فکر کنم این ویژگیش به خودم رفته ، خیلی تنوع طلبه.

کتاب خوندن هم براش یه عالمی داره . کلی وسطهاش اظهار نظر میکنه  و حرف میزنه و تکرار میکنه.

چند روز پیش هم برامون از خودش شعر میخوند. تا قبل از این یه سری کلمات عجیب غریب کنار هم ردیف میکرد ولی اون روز کلمات معنی دار میگفت: صداش میاد تو قلبم دا دا دی و....... آب میریزه روی پام ......

دیروز براش پفیلا خریدم خودم هم باهاش میخوردم . اولش هی میگفت که نخور کم میشه . الان تموم میشه. دید اثری نداره. قیافش رو خیلی غمگین کرد و با صدای آروم و دلسوزانه گفت: نخووور برات ضرر داره . برات خوب نیییییییست.

نادیا بیشتر کلمات رو درست تلفظ میکنه ولی به کیسه زباله میگه : کیسه زغاله – کلمات منفی رو هم  حرف ن نمیذاره حرف م میذاره: میمیکنه، میمذاره. بعض کلمات رو هم جابه جا میکنه: کاردستی رو میگه دستکاری. حروف س و ز رو هم توک زبونی میگه. خیلی بامزه میشه.

خلاصه که بهترینی عزیز دل من.ماچ

خدا همه فرشته های ناز رو برای پدر و مادرهاشون واین فرشته ناز رو هم برای ما، سالم و سلامت نگه داره . الهی آمین.

ن

 

نن

 

ک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)