نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

خاطرات - سفر به مالزی

1394/5/4 15:19
نویسنده : مامان
8,809 بازدید
اشتراک گذاری

امروز اولین روز کاری بعد از یک مسافرت حدودا ده روزه است. چهارشنبه دو هفته پیش با پرواز ساعت ده و نیم ماهان که بعد از دوساعت تاخیر ساعت دوازده و نیم شب پرواز کرد من، بابا ، مامانی و نادیا خانوم راهی کوالالامپور شدیم. ساعت هشت صبح به وقت ایران و ساعت یازده و نیم به وقت کوالالامپور رسیدیم و بعد از انجام امور مربوط به ورود به کشور مالزی و گرفتن ساکها ، تورلیدر  در جلوی درب خروجی منتظر بود و بعد از جمع شدن مسافران سوار اتوبوس شدیم و به سمت هتل حرکت کردیم. شهر کوالالامپور بخاطر قرار گرفتن در منطقه استوا بسیار سرسبز و پردرخت بود و هوا هم گرم و حالت شرجی مانند داشت مثل هوای کیش در مهر و آبان. که البته بعد از بارشهای کوتاه هوا کمی خنک و لطیف می شد.

در اتوبوس تور لیدر راهنمایی ها و در عین حال دروغهایی رو تحویل مسافران داد و بعد هم پیکجهایی سفری رو با قیمتهایی چندین برابر به مسافران معرفی کرد .  برای مثال تور بازدید از شهر پتراجایا برای هر نفر ۵۰ دلار معادل 165 هزار تومان در حالیکه قیمت واقعی آن با قطار سریع السیر برای هر نفر 19 رینگت معادل 17 هزار تومان بود که البته در صورت قایق سواری مبلغ 53 رینگت هم  اضافه میشه که می شود مجموعا نفری 65 هزار تومان .قهر

البته این دانستن ما باعث شد که تور لیدر ما رو در گشت شهری رایگان قال بزاره که یک وقت مشتریهاشون رو نپرونیم که البته بهتر هم شد چون وقت ما برای دیدن جاهای بهتری سیو شد.راضی

یکی از برنامه های تور برای روز اول که همه خسته بودند رفتن به یک رستوران به نام سالوما با غذای بوفه بود که رقص محلی و سنتی هم  داشت . من آدرس این رستوران رو قبلا درآورده بودم و برنامه خودمون هم برای روز اول همین بود ولی تور لیدر به دروغ به ما گفت که این رستوران فقط توسط تورها و مراکز جهانگردی امکان رزرو دارد. دروغگوخلاصه ما ساعت سه ظهر رسیدیم هتل و قرار شد تا ساعت چهار به تور لیدر خبر بدیم که میریم یا نه.

هتل ما هتل شرایتون امپریال بود که از نظر مکانی واقعا در جای خوبی قرار داشت به همه جا دسترسی خوبی داشت . چند قدم بالاتر از هتل ایستگاه مونوریل بود و رو به روش یک مرکز خرید بسیار خوب به نام Quill با انواع و اقسام برندها چه در زمینه خوراک و چه در زمینه پوشاک بود. از نظر تمیزی هم که دیگه یه هتل پنج ستاره تاپه و عالی بود و استخر روباز خوبی هم داشت که بسیار باب دل نادیا خانوم ما بود. فقط یه عیب داشت اینکه استفاده از اینترنت فقط در لابی رایگان بود و در اتاقها هزینه جداگانه داشت.

  روز اول پنجشنبه : وقتی وارد هتل شدیم با آیس تی لیمو که جهت پذیرایی مهیا بود رفع عطش کردیم . نادیا هم خوشش اومد و یه لیوان خورد. پس از جاگیر شدن در اتاق به لابی رفتیم و از رزرویشن هتل که خانوم بسیار نازنینی دورگه هندی- مالایی به نام گایاتری بود و در طول سفر بسیار باهم دوست شدیم در مورد رستوران سالوما پرسیدیم و با تعجب گفت که نه همه میتونن به راحتی رزرو کنن و خودش زنگ زد و برای ساعت هفت برای ما رزرو کرد. بعد از کمی استراحت حاضر شدیم و پیاده به رستوران سالوما که چند تا خیابان اونطرفتر از هتل بود رفتیم. رستوران زیبایی بود و با توجه به اینکه بوفه آزاد بود انواع اقسام پیش غذاها ، غذاها از دریایی گرفته تا کباب و مرغ و ...  ، دسرها و شیرینی جات ، سالادها مختلف رو تست کردیم و ساعت هشت و نیم هم برنامه رقص شروع شد. که شامل رقص تویست ْ‌، مالایی، چینی ، هندی ، سرخپوستی و... بود.جشن

بعد هم از مهمانان خواستند که روی صحنه بروند و با هم برقصند از من خواست که نرفتم به جای من نادیا خانوم رفت بالا و کلی با اونها رقصید.متنظر بعد از اتمام برنامه که حدود ساعت ده بود با رقصنده ها عکس گرفتیم نادیا خیلی از خانومی که خودش رو شبیه طاووس درست کرده بود و رقص هندی میکرد خوشش اومده بود و گفت که میخواد با اون عکس بگیره و اینکا رو هم کرد و بعد هم به حیاط رستوران رفتیم و چند تا عکس گرفتیم و بعد هم چون برجهای دوقلو هم خیلی  به این رستوران نزدیک بود پیاده به اونجا رفتیم و عکس های زیبایی انداختیم و یک گشتی هم در مرکز خرید آن زدیم و خسته به هتل برگشتیم. تورلیدر هم که یکبار برای هماهنگی گشت شهری تماس گرفته بود و چون گوشی همسرم سایلنت بود متوجه نشده بود ولی بعد از اون هرچه زنگ زد جواب نداد و آخر سر ساعت دوازده شب اس ام اس زد که ساعت نه و ربع آماده باشید.

روز دوم جمعه: صبح ساعت هشت و ربع برای صرف صبحانه به رستوران هتل رفتیم. این یکی از بخشهای دلچسب مسافرت بود .خوشمزه یک صبحانه بسیار بسیار مفصل از انواع و اقسام غذاها و سوپها و میوه های استوایی و آبمیوه های تازه ، پنکیک، شیرینی ، بستنی و... . یکسری ساندویچ های بسته بندی شده و تاریخ زده هم جلوی درب خروجی میچیدند که موقع رفتن میتونستی با خودت ببری . خلاصه پس از صرف صبحانه ساعت نه و ربع رفتیم لابی و منتظر تورلیدر شدیم که برای گشت شهری دنبالمون بیاد و من هم رفتم پیش گایاتری و باهم صحبت کردیم در مورد همه چی و اینکه اون یه دختر پنج ساله هم سن نادیا داشت و کمی در مورد رسم رسومات هندی ها صحبت کردیم و یه عکس هم با نادیا انداخت. دیگه تقریبا ساعت ده شده بود و هرچی هم که زنگ میزدیم هیچ خبری از تورلیدر نبود. خلاصه ساعت ده و ربع تلفن رو برداشت و گفت من اومدم شما نبودید و حالا هم اگر تونستم فردا و اگر هم نشد که دیگه هیچی تعجببعد هم قطع کرد و دیگه جواب نداد. اگرچه این رفتار بی ادبانه و ناشی از عدم مسئولیت راحله خانم آژانس پالم بیچ، ما رو خیلی ناراحت و عصبانی کرد ولی سعی کردیم که برنامه هامون بهم نریزه و برنامه روز دیگه ای رو که رفتن به غار باتو بود جایگزین کردیم. البته دو روز مونده به پایان سفر یه آقایی به نام سامان زنگ زد که بیاید براتون تور رو بذارم امروز بزارم یا فردا که ما هم گفتیم نیازی نیست و ما برنامه های خودمون رو داریم . احتمالا دیگه همه مسافران رو حسابی تیغ زده بودند و دیگه نگرانی نداشتند. خندونک

برای رفتن به غار باتو با مونوریل به ایستگاه مرکزی رفتیم و با خرید بلیط با مترو مربوطه به غار باتو رفتیم که مبعد هندوها بود . یک غار در پایین پر از مجسمه های زیبا و چندین معبد و در بالای پله های 272 تایی غار دیگری با معابد و مجسمه هایی کمتر. در کنار پله اگر خوراکی دستت بود میمونها می پریدن و میگرفتنشون که در راه رفت من میمونها رو ندیدم ولی در راه برگشت یکی شون رو دیدم که پرید و بسته خوراکی رو از دست یک خانومی گرفت.گیجترسو

بعد هم برگشتیم هتل و چون خسته بودیم همسرم رفت به پاساژ روبه رو و ساندویچ KFC خرید و در هتل خوردیم و بعد همگی رفتیم به استخر هتل تا خوشگل خانوم ما کمی بازی کنه . و بعدش یه دوش گرفتیم و رفتیم در پاساژ Quill  که روبه روی هتل بود یه گشتی زدیم و برای نادیا جونمون انگشتر و گل سر خریدیم. و بعد هم در یک رستوران محلی هندی کنار هتل نودل با مرغ خوردیم که بنظرم خوشمزه بود.

روز سوم شنبه: بعد از صرف صبحونه با تاکسی به باغ وحش ملی رفتیم که خیلی جالب بود یک مجموعه بزرگ از تمامی موجودات در فضایی باز و جنگلی با حیواناتی سرحال برخلاف باغ وحش خودمون. از پاندا و ‌پنگوئن گرفته تا زرافه و مورچه خوار. یک بخش حشرات هم داشت که خیلی جالب بود و  باغ پروانه ها که بسیار زیبا بود و دیدن این همه حیوون هم برای نادیا و هم ما جالب و دیدنی بود .نهار هم در یکی از رستورانهای باغ وحش مرغ سوخاری خوردیم ولی خوب مجموعه بسیار بزرگ بود و ما بسیار خسته شدیم  خستهو دیگه تا با تاکسی به هتل رسیدیم ساعت شش عصر بود . نادیا و بابا پس از کمی رفع خستگی رفتند استخر و من و مامانی هم در هتل استراحت کردیم.

روز چهارم یکشنبه: در این روز در هنگام صرف صبحونه، ما خوردن سوپ نودل چینی رو با چوب های مخصوصش تجربه کردیم و نادیا هم توسط یک خانواده چینی برای گرفتن چوبها آموزش دید وکلی هم خندیدم. زبانپس از صرف صبحونه راهی خرید از پاساژ‌ تایمز اسکور شدیم و با مونوریل به ایستگاه مربوطه رفتیم. تا ظهر اونجا بودیم و بلیط دهکده فرانسوی ها رو هم برای روز آخر از همین پاساژ تهیه کردیم. و بعد هم برای خوردن نهار به پاساژ Quill رفتیم  که دیگه تقریبا عصر شد.و در یک رستوران چینی به نام chicken & rice دو نوع پیش غذای خوشمزه که یکیش میگو بود و یکیش هم یه غذای کاسه ای شکل که طمعش شبیه سمبوسه خودمون بود و غذای اصلی هم نودل با مرغ بود که ما تاکید کردیم که تند و شیرین نباشه چون معمولا غذاهاشون این دو ویژگی رو دارند. با اینکه تاکیید میکنی تند نباشه بازهم برات سس چیلی میارن شاید چون احساس میکنن غذاهاشون اگر تند نباشه مزه نداره. چشمکاین غذا هم خیلی خوشمزه بود و حتی نادیای مشکل پسند ما هم اون رو پسندید. بعد هم یک گشتی در سوپر مارکت بزرگ پاساژ زدیم و شیر و بسکوییت و شکلات خریدیم و بعد هم رفتیم بستنی فروشی بسکین رابینز و یه بستنی خیلی خوشمزه خوردیم و رفتیم هتل.

روز پنجم دوشنبه: این روز مخصوص پارک آبی سان وی لاگون بود که صبح با تاکسی رفتیم که یک مقداری از شهر دور بود. در ابتدای ورود رفتیم به شهربازی کودکان نادیا چند تا بازی سوار شد و بعد در پارکش مشغول بازی شد و مامانی پیشش موند و من و بابا رفتیم به پارک وحشتش البته من دوست نداشتم برم و به اصرار همسرم رفتم چون از این جور چیزها واقعا میترسم.ترسو بعد هم سه نفری رفتیم یه بازی فنجون های چرخون. بخاطر اصرار نادیا رفتیم حاضر شدیم که بریم تو پارک آبی ولی خوب خیلی جالب نبود از نظر تمیزی. اصلا هیچ کنترلی برای گرفتن کفشها نبود هرکی دوست داشت تو محوطه با کفشهای کثیف بیرونش می آمدیا با پای برهنه یا با دمپایی.و خلاصه که ما خوشمون نیومد . نادیا یه یک ساعتی در پارک آبی کودکان بازی کرد و بعد هم سه نفری سوار سرسره بزرگ قیفی شکل که صفش خیلی هم طولانی بود شدیم  خیلی هیجان انگیز بود ولی چون واقعا از نظر تمیزی به دلمون نمینشست از آب خارج شدیم و به سینمای شش بعدی رفتیم . جالب بود و خودش مثل یه سواری جالب با آب پاشیدن های فراوان در پارک آبی بود. بعد هم دیگه حاضر شدیم و نادیا کمی در پارک بازی کرد و من و همسرم هم ترن هوایی بسیار جالبش رو سوار شدیم. دیگه ساعت پنج بود و ما تاکسی گرفتیم و رفتیم به پاساژ کوئیل و به رستوران منهتن فیش رفتیم غذای فوق العاده خوشمزه ای داشت و حتی نادیا هم با لذت تمام همبرگر ماهی که به شکل خرچنگ تزئینش کرده بودند و خودش انتخاب کرده بود کامل خورد. بعد هم برگشتیم هتل و استراحت کردیم.

روز ششم  سه شنبه:‌ صبح پس از صرف صبحونه میخواستیم به شهر پتراجایا بریم که مامانی و نادیا اعلام کردند که خسته هستند و میخوان در هتل استراحت کنند. در نتیجه من و بابا به تنهایی راهی شدیم. در قطار با یک زن و شوهر اهوازی مهربون دوست شدیم و در اونجا مکانهای دیدنی از جمله مسجد صورتی،‌کاخ نخست وزیری و همینطور قایق سواری در دریاچه مصنوعی با پلهایی کپی شده از پل خواجو ،سیدنی و ... به اتفاق انجام دادیم. قبل از سوار شدن به قایق یک آقای هندی با مار و طوطی هایی که داشت از مسافران عکس میگرفت. مانا و محمد با طوطی ها عکس گرفتند و چون ما تو کیش یه عکس با طوطی ها انداخته بودیم به درخواست من ، من و همسرم با مار عکس انداختم . تجربه خاص و ترسناکی بود که موجب تعجب همه شد. تعجببعد از یک گشت یک ساعته بر روی دریاچه و دیدن ساختمانها و پلها با قطار برگشتیم هتل و همراه با مامانی و نادیا رفتیم به یک رستوران کره ای و یک غذای کره ای و نوشیدنی مخصوصشون رو خوردیم که خیلی عالی نبود بد هم نبود قیافه اش خیلی خوشگل بود ولی مزه اش به اون خوبی نبود. از اونجا هم چون خوشبختانه نادیا و مامانی دیگه خسته نبودند با هم رفتیم به محله چینی ها . در راه یک معبد چینی بود که بخاطر جلسه ای که در اونجا برگزار بود باز بود و به ما که میخواستیم اونجا رو ببینیم با روی خوش اجازه دخول دادند. معبد قشنگی بود بعد هم به سمت بازارش راه افتادیم که خیلی شلوغ و درهم برهم بود مثل بازار شوش. چیز بدردبخوری هم نداشت. ولی بعضی هاشون خیلی بامزه فارسی حرف میزدند و ارزونه گرونه میکردند. از اونجا هم رفتیم بازار هندی ها که چون ساعت نه شده بود تقریبا همه تعطیل بودند و فقط یکی دو تا مغازه باز بود و پارچه ها و ساری های خیلی قشنگی داشتند. بعد از خرید پارچه به هتل برگشتیم.

روز هفتم چهارشنبه: چون از قبل بلیط گنتینگ رو داشتیم بعد از صبحونه با منوریل به سمت ایستگاه مرکزی راه افتادیم و با اتوبوس به گنتینگ که یک مکان تفریحی بود رفتیم . جاده شبیه جاده چالوس سرسبز و زیبا بود و حدود یک ساعتی طول کشید تا به اونجا رسیدم . بعد هم سوار تله کابین شدیم که اون هم بیست دقیقه طول کشید. اونجا یک شهربازی برای بچه ها بود که نادیا کمی بازی کرد و چندتا مغازه که کمی در اونها گشتیم . بعد هم برای دیدن معبد چین سویی با تاکسی به سمت معبد حرکت کردیم . معبد زیبایی بود با مجسمه هایی زیبا. بعد با اتوبوس به گنتینگ برگشتیم و در رستوران مکدونالد همبرگر خوردیم خوشمزه بود ولی خیلی کوچولو. بعد چون نادیا هنوز غذاش رو تموم نکرده بود با مامانی در رستوران موند و من و  بابا با هم یکسری رفتیم تا کازینوهای اونجا رو ببینیم . درست مثل تو فیلمها همه مشغول بازی بودند مخصوصا پیرزنهای چینی که فکر کنم یکی از سرگرمیهاشون بود. بعد هم برگشتیم پیش نادیا و مامانی و یه بستنی مک دونالد هم خوردیم  و چون ساعت حرکت اتوبوس برگشت ساعت شش بود باید زودتر با تله کابین برمیگشتیم. تقریبا ساعت یک ربع به هشت رسیدیم هتل و متاسفانه نادیا هم به ساعت استخر هتل نرسید و کلی ناراحت شد. گریهچون فردا باید اتاق رو تحویل می دادیم ما شروع کردیم به جمع و جور کردن وسایل و ساکها که صبح دیگه راحت باشیم

روز هشتم  پنجشنبه: برای این روز که روز آخر بود ما برنامه دهکده فرانسوی ها و ژاپنی ها رو داشتیم که ساعت حرکتش هم  ساعت ده بود زود جمع و جور کردیم صبحونه خوردیم و ساکها رو به قسمت نگهداری هتل تحویل دادیم و رفتیم . مسیر زیبای سرسبزی رو به مدت یک ساعت با یک ون کوچولو به همراه یک خانواده چینی طی کردیم تا رسیدیم. فضای زیبایی رو به سبک فرانسوی ها درست کرده بودند . بعد از یک ساعت گشت و گذار و عکس گرفتن با شاتلهای روبازی که در ورودی موجود بود به دهکده ژاپنی ها رفتیم که حدود پنج دقیقه طول کشید. دهکده ای که درست کرده بودند زیبا بود ما از پله هایی بالا رفتیم و بعد در یک میدون به سمت راست که باغ بود رفتیم در طی این مسیر به جایی رسیدیم که میمونها از این درخت به اون درخت میپریدن و در این حین کار خرابی هم میکردند که یکی از اونها دقیقا جلوی پای بابا که نادیا عسلی هم تو بغلش بود افتاد یعنی واقعا شانس آوردن مخصوصا اینکه ما بعد از برگشت باید مستقیم میرفتیم فرودگاه و دیگه هتل و حمامی هم درکار نبود. دیدیم اوضاع اینجوریه برگشتیم به همون میدون و در جهت مخالف حرکت کردیم که درواقع این مسیر، مسیر درست بود. خونه ای به سبک ژاپنی و مناظری زیبا و خانومی که لباس کیمونو اجاره میداد . ما هم اجاره کردیم و سه نفری عکسهای زیبای ژاپنی گرفتیم. بعد هم که برگشتیم همون موقع شاتل رسید و ما رو به دهکده فرانسوی ها برگردوند.

ساعت حدود یک و نیم بود و ساعت برگشت ما با ون ساعت سه بود. تو این فاصله همسرم یک مرکز ماساژ تو دهکده دید. چون من خیلی دوست داشتم ماساژ هتل رو برم ولی یکمی دیر اقدام کردیم و دیگه تایمهاش تا موقع خروج ما رزرو شده بود ولی از این فرصت یک و نیم ساعته استفاده کردیم و من یک ماساژ‌ فوق العاده تو این دهکده زیبا گرفتم.راضی بعد هم ساعت سه به سمت هتل حرکت کردیم و ساعت چهار و نیم در پاساژ کوئیل بودیم به صرف نهار در پیتزا هات ولی چون دیگه دیر شده بود و ساعت یک ربع به شش هم ترانزیت فرودگاه تور دنبال مون میومد غذا رو گرفتیم که تو راه بخوریم. و رفتیم هتل که ساک ها رو بگیریم. گایاتری هم دیدیم و به هم شماره تلفن دادیم و خداحافظی کردیم . سر ساعت هم اتوبوس اومد و ما رو به فرودگاه رسوند . باقی رینگتهایی هم که مونده بود در فرودگاه شکلات خریدیم. ساعت یازده و نیم به وقت کوالالامپور پرواز و ساعت سه و نیم به وقت ایران در فرودگاه امام بودیم.بای بای

این هم از سفر ما به شهر سرسبز کوالالامپور با مردمی مهربان و فرهنگها و ادیانی گوناگون و تنها یک حسرت در دل یک ایرانی باقی میمونه که چطور یک کشور با فرهنگسازی خوب برای جذب توریست چه درآمدهایی از دریاچه ها و دهکده های مصنوعی اش برای مردم و کشورش ایجاد میکنه و حیف و صد حیفدلشکسته از این ایران با این همه زیبایی های طبیعی و آثار باستانی که میتونست چه خیل عظیمی از توریست ها رو به خودش جذب کنه و درآمد زایی کنه ولی افسوسسسسسسسسسسسسس

نادیا خانوم در فرودگاه خسته از انتظار طولانی در حال شیطونی و ژستش برای عکس گرفتن من

نادیا با کیفش که بعنوان ساک خودش برای سفر بسته بود. اینجا هم پول دستشه که بره برای خودش از بوفه تو فرودگاه خرید کنه. رفت یه جعبه بزرگ اسمارتیز خرید که بعد هم افتاد و کف زمین پر از اسمارتیز شد.

نادیا در رستوران سالوما بر روی صحنه در حال رقص

عسل مامان  در کنار خانومی که خود را با پرهای طاووس آراسته بود و رقص هندی میکرد

نادیا در کنار گایاتری مهربون در هتل

نادیا در غار باتو در حال دویدن دنبال کبوترها

ناز بانوی ما در استخر هتل

نادیا خانوم در باغ پروانه های باغ وحش

نادیای من در باغ وحش ملی مالزی در کنار حیوانات زیبا و جالب

خوشگل مامان در رستوران هتل در حال تلاش برای خوردن سوپ نودل با چوب بعد از آموزش دوستان چینی

نادیا خانوم در پلکان هتل

نادیا در رستوران chicken & rice در حال شیطونی و غذا خوردن

نادیا خانوم در مرکز تفریحی سان وی لاگون

یک خانوم با چهره ای ترسناک در جلوی پارک وحشت سان وی لاگون

یک گروه رقصنده در حال رقص در پارک آبی سان وی لاگون

این هم غذای همبرگر ماهی که به شکل خرچنگ تزیین شده در رستوران منهتن فیش که نادیا از منوی کودکان خودش انتخاب کرد و کامل خوردخندونک

از بس نادیا خانوم ما در غذا خوردن ناز داره یک دفعه که خوب میخوره من مامان کلللللللی ذوق میکنم راضی( مامان های بچه های بد غذا  این حال من رو خووووووب درک  میکنن)چشمک

آقای آشپز در رستوران هتل که کارهای جالبی رو با خمیر نون انجام میداد

عسل مامان در یک معبد چینی

نادیا خانوم در گنتینگ در رستوران مک دونالد

عشق مامان در دهکده فرانسوی ها

و این هم نادیای من در لباس کیمونو ژاپنی در دهکده ژاپنی ها آخرین مکان تفریحی که در مالزی رفتیم.

به امید سفرهایی شاد و زیبا برای همه .محبت

 

پسندها (2)

نظرات (10)

مریم مامان آیدا
6 مرداد 94 14:42
سلام عزیزم سفر بخیر ایشالا همیشه به سفر باشین و خوش بگذرونین خداروشکر که غیبتت به خاطره سفرت بوده چون کم کم داشتم نگران میشدم فقطططط قبوللللل نیست آدم سفر بره ولی عکس نزاره برامون عکس بزارعزیزززززززم ------------ سلام عزیزم ممنون که همیشه به یاد ما هستی چشم حتما عکس هم میزارم فعلا وقت نکردم. متنش رو نوشتم که یادم نره گل دخمل نازت رو ببوس
roya
13 مرداد 94 11:01
سلام عزیزم...سفرتون بخیییییییییییییییر --------- سلام عزیزم ممنون از لطف و محبتت چشم حتما به وب شما هم سر میزنم
roya
13 مرداد 94 11:01
عکساتون خعععلی نازه... ------
roya
13 مرداد 94 11:02
معلومه حسابی بهتون خوش گذشته
roya
13 مرداد 94 11:02
نادیا جووونی خیلی ژستای قشنگی گرفته...فداش بشم من ------
خودم
13 مرداد 94 11:18
سلام دوست عزیز.من با راه اندازی وبلاگ نی نی تم و ارائه قالب های جدید نی نی وبلاگ در خدمتتون هستم
مریم مامان آیدا
14 مرداد 94 10:48
جووووونمممممممممممممممم الهی فدات خاله جون چه عکسای قشنگی چه مناظری دخترمونم که مثل ستاره میدرخشته تو این مناظره عالییییییییییی بود مامانه گل ایشالا همیشههههههه به شادی سفر کنین وخوش باشیننننننن از طرف من یه بوس محکم بکنش که جیگر من از راه دور حال بیاد ---------- مرسی عزیزم از محبتت همینطور برای شما گل دختر نازت رو ببوس
مژده
17 مرداد 94 9:08
عزیزم نادیای زیبا واقعا عالی بود عکسات .مثل همیشه خوشکل و زیبا .همیشه سفرهای خوب بری خاله / ---------- مرسی خاله جون که به ما سر زدی ممنون عزیزم یسنا جون رو ببوس
رویا
28 شهریور 94 10:54
عکسای نادیا جووون خیـــــــلی نــــــــازه مامانش ------- مرسی عزیزم ممنون از لطفت
ستاره
23 اسفند 96 11:51
وااااااای چه دختره نازی دارید ما ماه پیش به <a href="http://lahzeakhar.com/%D8%AA%D9%88%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%B2%DB%8C">تور مالزی</a> رفتیم و کلی عکس از دخترم بهاره که 3 سالشه گرفتم بزودی یه بلاگ میزنم براش و عکس هاش رو میزارم براتون . ما از <a href="http://lahzeakhar.com/">تور لحظه آخری</a> استفاده کردیم که هزینمون کمتر بشه
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم به سلامتیمحبت