نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

خاطرات – سفر کیش

1393/12/6 14:47
نویسنده : مامان
2,119 بازدید
اشتراک گذاری

هفته گذشته نادیا روز یکشنبه یکبار دیگه از طرف مهد رفتن اردو یک پارک بادی به نام  قلعه جادویی ، که ظاهرا کلی هم بهش خوش گذشته بود.

و روز دوشنبه هم ما سه نفری به جزیره کیش سفر کردیم. تو این سفر  مامانی ما رو به همراهی نکرد چون میخواست به کارهای قبل عیدش برسه و جاش هم واقعا خالی بود . من و بابا و نادیا خودمون سه نفری راهی شدیم و ساعت چهار بعدالظهر در فرودگاه کیش بودیم. همونجا یک پکیجی از  تفریحات موجود در کیش خریدیم و کل چهار روز رو  همونجا برنامه ریزی کردیم. که کار واقعا خوبی بود.

ساعت پنج و نیم دیگه تو هتل بودیم و چون باید ساعت یک ربع به هفت کنار اسکله برای سوار شدن به کشتی تفریحی می بودیم بعد از کمی استراحت و تعویض لباس نادیا، رفتیم  به سمت اسکله.

وقتی سوار کشتی شدیم ما رو از روی عرشه به طبق پایین راهنمایی کردن در آنجا یک شو من و چند خواننده  برنامه شاد و خوبی رو اجرا کردند. یکی از خواننده ها هم از نادیا خواست که در کنارش برقصه و جایزه هم بگیره ولی نادیا قبول نکرد. برای خوردن شام هم به روی عرشه رفتیم و با اینکه هوا تاریک بود ولی دیدن دریا و مرغهای دریایی خیلی لذت بخش بود.

برنامه کشتی تقریبا ساعت نه تمام شد و چون ما برای ساعت یازده بلیط جنگ شبانه رو داشتیم بعد از کمی پیاده روی  به محل مربوطه رفتیم و چون هنوز تا شروع برنامه زمان داشتیم یک چرخی در مرکز تجاری زدیم و برای نادیا هم ماشین خرید کرایه کردیم ولی خوب چون زمان کوتاه بود خرید چندانی نکردیم و بعد هم رفتیم برای جنگ شبانه که فوق العاده بود . واقعا خیلی وقت بود که اینقدر نخندیده بودم. خندهالبته نادیا که همون اولش خوابید و با اون همه سرو صدا تکون هم نخورد. اول برنامه یک دی جی برنامه اجرا کرد و بعد هم یک نمایش طنز عالی و در انتها هم یک همخوانی آرام و دلچسب باآهنگهای قدیمی. تقریبا تا ساعت دو نیمه شب برنامه طول کشید و بعد ما راهی هتل شدیم.

صبح روز سه شنبه رو بخاطر نادیا خالی گذاشته بودیم تا بریم کنار دریا. و بعد از صرف صبحانه رفتیم یک ساحل آرام و خلوت و نادیا اونجا تاتونست شن بازی و آب بازی کرد و بعد هم برگشتیم هتل و حمام و نهار و کمی استراحت و بعد هم راهی شدیم برای پارک دلفینها. از ساعت چهار تا نه شب اونجا بودیم. برنامه خوبی داشتند و مدیریتش و برنامه هاش از چند سال پیش که رفته بودیم خیلی بهتر بود. اول بازدید از باغ پرندگان بود و طاووسهایی که بین پای مردم میچرخیدند و خوراکی میخوردند. یکشون نادیا رو ول نمیکرد و دنبال کیکی بود که تو دستش بود . بعد هم یک شو کلاسیک که بیشتر شبیه سیرک بود. و بعد هم با طوطی ها عکس گرفتیم که قیافه نادیا توی عکس خیلی دیدنی بود هم از طوطی که رو دستش بود ترسیده بود و هم میخواست بخنده ،‌ بعد هم برنامه خود دلفینها ، که بسیار جالب و دیدنی بود و بعد هم بازدید از مارها و آکواریوم ماهیها .

بعد هم برای خوردن شام رفتیم به رستوران صبا ملک  که از قبل رزرو کرده بودیم. نادیا بعد از خوردن شام خوابید ولی این رستوران هم، یک برنامه موسیقی  به همراه یک شومن خیلی بامزه داشت،‌ و برنامه خیلی جالبی رو با حضور یکی از مشتری ها به اسم  خجسته اجرا کرد . واقعا عالی بود. حدودا برنامه ساعت یک شب به پایان رسید و ما به هتل برگشتیم.

صبح روز چهارشنبه هم بعد از خوردن صبحانه ، بلیط کشتی آکواریوم  آیدا رو داشتیم  . که حدودا از ساعت یازده تا دوازده بود . البته بیشتر شبیه قایق بود تا کشتی . ولی خوب خیلی سعی کردن که با خوندن آهنگ برنامه رو شاد کنند و بعد هم به اواسط دریا که رفتیم به ماهیها و مرغهای دریایی غذا دادیم و برگشتیم . و بعد هم برای ناهار رفتیم به رستوران دریایی میر مهنا که همراه با موسیقی بود. قشنگی این رستوران به این بود که کاملا در کنار دریا قرار داشت و ما که کنار پنجره نشسته بودیم، دریا رو میدیدم.

عصر چهارشنبه و صبح پنجشنبه رو هم برای یک خرید سریع گذاشتیم . روز پنجشنبه هم بعد از جمع کردن وسائلمون ، رفتیم برای خرید و بعد از صرف نهار ،‌ چون بلیط پاراسل داشتیم رفتیم به کلوپ مربوطه اش. خریدهامون رو تو کمد کلوپ گذاشتیم و سوار قایق شدیم. بغیر از من پنج شش نفر دیگه هم بودن ولی خوب اولین نفر من رو سوار کرد و نادیا هم که خیلی برای من نگران شده بود تو اون ده دقیقه ای که من تو آسمون بودم اون در حال گریه بود و بعد هم که اومدم محکم بغلم کرده بود و گریه میکرد. گریهولی بقیه که میرفتن بالا و میومدن میخندید و براشون دست میزد. بهش میگفتم  پس چرا برای من دست نزدی میگفت آخه من نگرانت بودم میترسیدم بیووفتی تو آب. قربونش بره مامان. محبتبعد هم چون قایق نمیتونست تا لب آب بیاد و ما هم نمیخواستم که خیس بشیم  چون میخواستیم بعدش بریم فرودگاه ، طفلی بابا مجبور شد ما رو از تو قایق تا لب آب بغل کنه.

بعد هم که دیگه رفتیم هتل وسائلمون رو برداشتیم و رفتیم فرودگاه و ساعت شش پرواز کردیم به سمت تهران .

این سفر یکی از بیاد ماندنی ترین و  شادترین سفرهایی بود که تا حالا داشتیم . زیبابا اینکه تا حالا پنج شش بار کیش رفتم ولی هیچوقت اینقدر خوش نگذشته بود. به امید سفرهای بهتر و شادتر.متنظرچشمک

عشق مامان در هواپیما

عسل بانو در حیاط هتل

طلا خانوم در کشتی اوستا سرگرم با گلهاش

نادیا خانوم در کنار اسکله

نادیا خانوم در کنار ساحل مشغول شن بازی

خوشگل مامان در کنار آکواریوم پارک دلفینها

نادیا خانوم در  صبا ملک

ناز بانوی مامان در محوطه پشتی  میرمحنا

و این هم پایان سفر تهران از فراز آسمانها در شب

پسندها (1)

نظرات (0)