خاطرات
دیروز داشت آهنگ بدرود گوگوش رو پخش میکرد . وقتی میگفت به این زودی نگو دیره ، نگو بدرود . خوشگل مامان یک دفعه گفت : من که جایی نرفتم، همین جام ؟
و مرتب این جمله رو با ناز و ادا تکرار میکرد. قربونت بره مامان جیگر طلای من.
روز شنبه هم که کمر مامان گرفت و از شدت درد نمیتونستم هیچ حرکتی انجام بدم. بابا برام روغن زیتون مالید و داشت ماساژ میداد که نادیا خانوم هم شروع کرد باهاش همراهی کردن . و یک دفعه لیوان دلستر یخ رو که کنار دستش بود خالی کرد رو کمر من و بادستاش شروع کرد به زدن روی کمرم و بعد هم تند تند میپرسید: کمرت خوب شد مامان دون (جون)
تو این هفته هم وقتی که من سرکارم به مامانی میگی : مامان معصومه گم شده بریم پیداش کنیم.
قربون این شیرین زبونیهات برم من.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی