اولین پروژه: خداحافظ می می
بالاخره کاری رو که این مدت خیلی ازش میترسیدم و فکر میکردم که کار خیلی سختیه به سادگی انجام دادم. از شیر گرفتمت. به روش تدریجی که واقعاً روش خوبی بود. از ده روز قبل ازعید شروع کردم و صبح ها که سرکار بودم و وعده عصر رو هم به سه نوبت محدود کردم به مدت سه روز و بعد به مدت دو روز به دو وعده البته با گفتن اینکه تو دیگه بزرگ شدی ، خانم شدی و فقط نی نی ها ممه میخورن مثل پرنیا و تو دختر باهوش و فهمیده من هم قبول کردی و وقتی این جملات رو میگفتم تو هم کاملش میکردی و میگفتی پرنیا، و لی دیگه کمتر از دو وعده رو طاقت نمی اوردی و بعد دو روز پنجشنبه و جمعه رو که تو پیش مامانی بودی و من و بابا برای خونه تکونی میرفتیم خونه، فقط یک وعده شب موقع خواب شیر خوردی. و از روز شنبه که 27 اسفند بود و نوزدهمین ماهگرد تولدت و من هم مرخصی بودم دیگه از صبح بهت شیر ندادم. باهات بازی کردم، بردمت بیرون و ظهر که هوس کردی، با پد شیردهی و چسب پوشوندمش و کمی گریه کردی و خوابیدی. عصر هم رفتیم خونه بابابزرگ و تا 12 شب با عمه هات بازی کردی و وقتی اومدیم خونه مامانی خواب بودی ولی یک ساعت بعد بیدار شدی و تا صبح نداشتی من و مامانی بخوابیم. و فقط روی پای من میخوابیدی نه حتی مامانی . خلاصه تا صبح رو پای من خوابیدی چون تا روی زمین میذاشتمت گریه میکردی. فرداش هم کمی بداخلاق بودی ولی شبش سه و چهار بار بیدار شدی و شب سوم هم دو و سه باربیدار شدی. اما سرانجام شب چهارم که مصادف با یکم فروردین سال 91 ، بالاخره من بعد از تقریباً 2 سال یک خواب کامل کردم چون تو، تخت تا صبح خوابیدی.
قبل از شیر گرفتنت خیلی ناراحت بودم و همش فکر میکردم حتماً خیلی اذیت میشی یا شاید زود باشه و ... اما الان خیلی خوشحالم چون واقعاً برات خیلی خوب بود. شبها کامل میخوابی، صبح ها سرحال پا میشی، اشتهات باز شده، غذا بهتر میخوری و ...
در هر صورت همه چی به خوبی تموم شد. و خوب تر هم این که تعطیلات عید و من دو هفته کامل پیشتم و با مهمونی و .. سرت گرمه.
پروژه بعدی که چند ماه دیگه باید شروع کنم از پوشک گرفتنته عزیزم. امیدوارم اونم به راحتی انجام بشه.
نادیا خانوم تعطیلات عید در باغ وحش در حال بوس فرستادن برای مرغ ها و بعد هم دست زدن برای خودش