نادیا و اولین حیوان خانگی
نادیا خانوم ما هفته پیش صاحب یک جوجه اردک خوشگل شد. که مامان بزرگ عزیز، براش خریده بود. رفتیم خونه مامان بزرگ و نادیا خانوم کلی با اردکش بازی کرد و سرگرم شد. اسمش رو گذاشت طلایی.
اولش ازش میترسید ولی کم کم از دمش بلندش میکرد و بعد هم یاد گرفت که بغلش کنه. موقع رفتن بهش گفتم برو از طلایی خداحافظی کن . با چنان بغض و ناراحتی گفت خداحافظ که دل من کباب شد . بعد هم به آرامی اشک ریخت. دیگه دلم نیومد گفتم الان داریم میری خونه خودمون . اونجا جا نداریم . حالا اینجا بمونه دفعه بعد که اومدیم میبریمش خونه مامانی که تو حیاط اونها بازی کنه
خوشحال شد و قبول کرد گل ناز مادر.
اینجا داره براش بوس مفرسته. آخه اول میخواست بوسش کنه ولی گفتم نه ممکنه آلوده باشه و بخاطر همین از دور براش بوس میفرسته
اینجا هم یکدفعه از دستش پریده بیرون نادیا هم ترسیده . آخه بدبخته از نوک پرهاش بلند میکرد
اینجا هم میخواد بغلش کنه