نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

روزهای پایانی سال 97

امروز آخرین شنبه سال 97 هست. و من خستگی خونه تکونیه آخر هفته رو از تن به در میکنم و کلی هم ذوق خریدهای جدیدی که برای دکوراسیون خونه کردم رو دارم چون همونی که دوست داشتم شد. و دیدنشون واقعا برام لذت بخشه.😍 و خبر خوشحال کننده دیگه ی امروز هم اینه که عسل مامان این ترم هم مانند ترم پیش در کلاس زبان نمره ی TOP کلاس شد و ترم بعد شهریه اش نصف میشه و من طبق قولی که بهش دادم نصف دیگه ی شهریه رو به خودش تقدیم میکنم. زیبای پرتوان من امیدوارم همیشه در اوج موفقیت، شاد و سلامت ببینمت😘😍 و امیدوارم سال جدید هم سال امیدبخشی برای ایران و ایرانیان باشه🙏  
25 اسفند 1397

نمره Top زبان عسل بانوی ما

عسل مامان شاهکار کرد. الان نمره زبان ناديا خانوم رو دیدم و کلی ذوق زده شدم . با نمره 100 در کلاس شون که همه بچه های پنجم ششمی هستن Top کلاس شده. نازبانوی من کوچکترین بچه کلاسه ولی همه تلاش میکنن که وقت امتحان کنارش بشینن شاید نمره زبانشون رو اینطوری بالا بکشن عزیز پرتلاش من تو مایه ی افتخار ما هستی ...
7 بهمن 1397

اولین آهنگسازی نادیا خانوم ما

روز چهارشنبه که من از سرکار برگشتم نادیا گفت: مامان من یک آهنگ ساختم . با شنیدن این حرف کلی خوشحال شدم و تشویقش کردم و او هم آهنگش رو به زیبایی برام نواخت و من کلی لذت بردم.  ظهر روز پنجشنبه نادیا کلاس موسیقی داشت و باهم رفتیم به کلاس. صدای زدن آهنگی رو که ساخته بود میشنیدم و همینطور تشویقهای استادش که بعد از اجرا بهش گفت عالیه، بسیار عالیه   دیدم استادش با خوشحالی از کلاس اومد بیرون و موبایلش رو برداشت و درحالیکه میرفت تو کلاس رو به من کرد و با ذوق گفت که آهنگ ساخته  منم تو دلم کلی قند آب شد. عسل مامان چندین بار آهنگ رو برای استاد اجرا کرد و استاد ازش فیلم گرفت. در پایان کلاس استاد عزیز ما، کلی از نادیا و آهنگ...
10 آذر 1397

یادگیری دوچرخه سواری بدون کمکی

در تعطیلاتی که گذشت سفری داشتیم به نمک آبرود زیبا، که در چند ماه گذشته این دومین باری بود که به این مکان سفر میکنیم و از امکانات خوب هتل  آنجا و هوای پاکش لذت میبریم. در این سفر یکی از همکارهای بابا به همراه خانوادش هم با ما بودن و خیلی به ما و همینطور نادیا خانم ما بخاطر وجود دو دختر خانواده ی دوستمون بسیار خوش گذشت. خوشبختانه هوا هم در دو روزی که ما اونجا بودیم بسیار مطبوع بود و حسابی سرحال اومدیم. یک اتفاق مهم هم که روز جمعه افتاد این بود که نادیا خانوم ما مدتها بود که دلش می خواست بدون کمکی دوچرخه سواری کنه ولی خوب بابا وقت نداشت که به نادیا یاد بده منم که یک بار تلاش کردم که بهش یاد بدم دیدم اصلا دستم زور نگه داشتن دوچرخه ر...
5 آذر 1397

جشن دو نفره مادر و دختری

چون به دلیل کمرددرد نتونستم جشن تولد نادیا رو برگزار کنم دوست داشتم یک روز شاد رو براش بسازم. یک جشن کودک در نزدیکی خونه برگزار می شد  و ما تصمیم گرفتیم که در اون شرکت کنیم. در مسیر عسل مامان یکی از همسرویسی هاش رو دید و اونها هم با ما همراه شدن. اول که نادیا خانم ما صورتش رو تزیین کرد به شکل پرنسسی و بسیار زیبا. بعد هم وارد سالن شدیم و خاله پروانه مجری برنامه وارد شد و یک تءاتر سرخپوستی اجرا کردن و بچه ها رو با خودشون همراه کردن وکلی خوندن و بالا پایین پریدن و خوش گذروندن. بعد هم چون به مسئولش سپرده بودم که تولد نادیاست انتهای برنامه نادیا رو روی سن صدا زد و شعر تولدت مبارک رو براش خوند و عسل مامان کلی سورپرایز شد و خوشحال. ...
30 مرداد 1397

خاطرات سفر به استانبول

چه مدت طولانی من پست نذاشتم و الان هم حیفم اومد که خاطرات سفر رو ثبت نکنم. و چه به سرعت چهار ماه از سال سپری شد. دو هفته پیش ما یک سفر هشت روزه به شهر استانبول داشتیم. هتل ما هتل هیلتون در کنار تنگه بسفر و با منظره ای زیبا از این تنگه بود البته در بخش آسیایی. که بنظر من بسیار زیباتر از بخش اروپایی و با آرامشی بیشتر بود. در این سفر ما زیاد قصد خرید نداشتیم و دوست داشتیم که بیشتر وقتمون رو به تفریح و سیاحت بگذرونیم ولی شرایط خرید و تخفیفاتی که وجود داشت ناخودآگاه ما رو بیشتر به سمت خرید می کشید. روز اول چون پروازمون صبح زود بود خیلی خسته بودیم و بعد از رسیدن به هتل و گذاشتن وسایل برای خوردن نهار به خیابانهای اطراف هتل رفتیم که پر از رس...
30 تير 1397

اولین روز کاری سال 97

کار و فعالیت در سال 97 برای ما امروز آغاز شد و تعطیلات به پایان رسید و تنها خاطراتی از اون برای ما باقی موند. امسال ما یک سفر هفت روزه به جزیره زیبای قشم داشتیم. به همراه مامانی و خانواده دایی شهرام . سفر ما از روز دوم آغاز شد و در روز دهم فروردین به پایان رسید. روزهای خوشی رو در کنار هم گذروندیم. در گشت شهری دیدنی های قشم رو  از جمله : غار خوربس، دره زیبای ستارگان و جزایر ناز و جنگل حرا رو دیدم که بسیار زیبا و هیجان انگیز بودن. در خانه های محلی که بصورت رستوران پذیرای بازدید کنندگان بودن غذاهی دریایی خوشمزه از جمله کوسه و خرچنگ و ماهی مرکب و میگو خوردیم و بسیار لذت بردیم. پاراگلایدر سوار شدیم و از پرواز بر فراز خلیج زیبای ...
14 فروردين 1397

سال نو مبارک

امروز آخرین روز کاری سال 96 هست.و من صبح دیرتر اومدم و نادیا خانم رو که برای اولین بار با شوق فراوان می خواست به اداره بابا بره رو حاضر و راهی کردم. و بعد هم با مامانی که دیگه طبق اول خونه ما میشینه رفتیم شیلات و ماهی و گوشت خریدیم. و بعد هم برگشتیم و من به اداره اومدم تا آخرین ساعات کاری رو هم طی کنم. سال 96 با همه بالا و پایین هاش به انتها رسید. امیدورام سال جدیدسالی پر از شادی و آرامش و سلامتی برای همه انسانها و همینطور من و عزیزانم باشه. الهی آمین ...
28 اسفند 1396