حرفهای بامزه
نادیا خانوم ما گاهی یک حرفهایی میزنه که ما واقعاً نمیدونم از کجا یاد میگره؟
مثلاً دیروز که من اومدم سرکار صبح بیدار شده و با چشمهای گریون گفته باورم نمیشه مامان رفته سرکار؟
یا دیروز تو دست دو تا بچه تو خیابون نوشابه و چیپس دیده موقع برگشت از اون قسمت گفت: چشمم دنبال نوشابهِ هِ ست.
چند روز پیش هم من لاک زدم لاک ترک سفید روی سرخابی برای پا و لاک سرخابی برای دست. نادیا خانوم لاک ها رو دیده، رفته اورده که براش بزنم . من میخواستم برای پاهاش هم سرخابی بزنم و بهیچ وجه نذاشت و گفت سفید مال پا ، قرمز هم مال دست. میگن دختر هووی مادره ها
خلاصه جیگر من حرف هایی که میزنی خیلی بامزه ست.
دیروز میخواستیم بریم عروسی همکارم،زمانی که من داشتم آماده میشدم. نادیا خانوم کرم ضد آفتاب من رو خالی کرد روی صورتش و گفت من کارم تموم شد، حاضرم بریم.
در عروسی هم کلی از شیرین کاریهاش برای همکارهای مامان تعریف میکرد: آب آبرنگ رو خوردم ، آینه (میز توالت) رو انداختم و...........