سومین جشن تولد پنج سالگی
تا سه نشه بازی نشه . روز جمعه خونه عزیز سومین جشن تولد پنج سالگی نادیا خانوم رو با کیک خوشگلی که عمه مهری زحمتش رو کشیده بود برگزار کردیم. و نادیا هم کلی از دیدن هدیه هاش کیف کرد. یک سوپرمارکت هوم از طرف عزیز ، آشپزخانه کیتی از طرف عمه مهری و یک عروسک خوشکل هم از طرف عمه بهاره . دست همشون درد نکنه که نادیا از دیدنشون خیلی خوشحال شد مخصوصا اون سوپرمارکت چون نادیا فروشنده بازی رو خیلی دوست داره.
روز سه شنبه هم به خواست دوستان یک جعبه شیرینی هم به کلاس موسیقی بردیم و دوستان نادیا طوفان جون و نیکان جون به نادیا هدیه دادند یک عروسک باربی خوشگل و یک کیف جامدادی خوشگل . دستشون درد نکنه.
پنجشنبه بعدالظهر هم با توجه به برنامه عمومی که رصدخونه برای دیدن آسمان نما برگزار میکرد با مامان ثنا تصمیم گرفتیم که بچه ها رو برای بازدید ببریم. مادربزرگ ثنا اومد دنبالمون و ثنا جون هم یک جعبه مدادرنگی بیست و چهار رنگ خوشگل به خاطر تولد نادیا براش هدیه آورده بود. ساعت شش برنامه شروع میشد و ما یک ربع به شش اونجا بودیم. چون در ارتفاع بود دیدن شهر از اون بالا خیلی جذاب بود . وقتی وارد شدیم اونجا چندتا آینه محدب و مقعر بود که بچه ها از دیدن تصاویر دفرمه شده خودشون در آینه کلی خندیدند. ولی خوب شروع برنامه به خاطر دیر اومدن مهمونها به تاخیر افتاد و چون در ابتدا هم برنامه با سخنرانی تخصصی شروع میشد ما بچه ها رو به پارک نزدیک رصدخونه بردیم و تقریبا ساعت هشت برگشتیم که دیدیم سخنرانی هنوز ادامه داره و با وجود بچه ها نشستن در سخنرانی کاملا تخصصی خیلی سخت بود . نادیا به من میگفت مامان چرا من رو آوردی اینجا؟؟ بعد هم رو کرد به ثنا و گفت : ثنا تو میفهمی این چی میگه؟ . میخواستم بهش بگم نگران نباش عزیزم من هم نمیفهمم چه برسه به تو . ولی خوب چون دورتر از من نشسته بود و من هم کلی خنده ام گرفته بود فقط اشاره کردم که الان میریم.
آخه اینجور برنامه ها باید به دوصورت مجزا برای متخصصین و عموم برگزار بشه!!!! خلاصه که سخنرانی تموم شد و ما برای پذیرایی اومدیم بیرون و در مورد تایم رصد که قرار بود هشت و نیم یا نه ، باشه پرسیدیم که گفت ساعت ده به بعد شروع میشه . دیگه خیلی دیرمون شده بود و مامان ثنا هم برای برگشت عجله داشت درنتیجه دیگه نتونستیم بیشتر از اون اونجا بمونیم و بچه ها هم که از ندیدن ستاره ها ناراحت شده بودند قول دادیم که یک دفعه دیگه میایم. وقتی به خونه رسیدیم طبق قرار قبلی بابا میز تحریر نادیا رو با طرح باب اسفنجی که خود نادیا انتخاب کرده بود خریده بود و نادیا خیلی از دیدنش خوشحال شد . ولی خوب باید خودمون مونتاژش میکردیم . نادیا کمی در درست کردنش کمک کرد ولی چون حسابی خسته شده بود دیگه رفت و خوابید و من و بابا بقیه کارش رو انجام دادیم و نادیا وقتی صبح بیدار شد دوید رفت روش نشست با کلی ذوق مداد رنگی هایی که ثنا بهش داده بود تو جامدادی میزش چید و فعالیت مربوط به کلاس موسیقی اش رو برداشت و روی اون شروع کرد به انجام دادن. این هم اولین انجام تکلیف نادیا خانوم من بر روی میز تحریرش.
انشالله که صد و بیست ساله بشی عزیزم.
تولدت مبارک عزیزم
هدیه های مامان بزرگ - بابا بزرگ و عمه ها
هدایای دوستان نادیا و فاطمه جون
این هم نادیا خانوم خوابالو و میز تحریرش که هنوز تو پذیرایی بود و در حال چیدن مدادرنگی های هدیه ثنا جون در جا مدادیش
نازبانوی ما در حال انجام اولین تکلیف بر روی میز تحریرش
میز تحریر نادیا در اتاق خودش
نادیا و ثنا در کنار رصدخانه
ذوق بچه ها از دفرمه شدنشون در آینه ها
قد گرفتن بچه ها برای اینکه بفهمنن کدوم بلندتره.
نادیا هم مدام میگفت :ا پا بلندی نکن من بلندترم
آسمان شهر در شب