نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

جشن پایان سال تحصیلی مهد

1394/4/7 14:41
نویسنده : مامان
937 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه بعدالظهر جشن پایان سال تحصیلی مهد نادیا خانوم ما بود. جشنمن و بابا و نادیا باهم دیگه به این جشن که در خود مهد برگزار میشد، رفتیم. به اصرار خودش یکی از لباسهای قدیمیش رو که به قول خودش لباس عروسه پوشید و لباس جدیدی رو که من براش خریده بودم نپوشیدگیج

صبح برنامه بچه های کوچولوتر بود و عصر مربوط به بچه های بزرگتر. اول که وارد شدیم بعد از کلی استقبال از نادیا عکس گرفتند و یک روبان نارنجی که نشانه رنگ کلاسش بود رو به دستش بستن و یک بسته خوراکی بهش دادند و رفتیم تو کلاس نارنجی یعنی کلاس خود نادیا. اونجا مامان و باباها به همراه بچه ها یک کاردستی و کلاژی از دریا درست کردند که ما هم سه نفری البته بیشتر بابا و نادیا با جدیت کاردستیشون رو درست کردند. بعد رفتیم به سالن هنر که اونجا منتخبی از نقاشی های بچه ها رو که بعد از شنیدن داستانهای شاهنامه کشیده بودند به دیوار زده بودند . چند تا از نقاشی های خوشگل نادیا از رخش و دیو و... هم دیده میشد. بعد داستان سیمرغ و زال رو برامون تعریف کردند و به بچه ها و والدینشون گفتند که نقاشی بکشند  البته که نادیا خانوم نکشید و مامان به تنهایی کشید. بعد هم رفتیم به سالن ورزش و در اونجا عمو بهزاد مربی نمایش خلاق یه بازی نگه داشتن توپ بین مامان باباها با بچه هاشون انجام داد که باید توپ رو با پیشونیشون نگه میداشتند و راه میرفتن که نادیا و ثنا هم اومدن و این بازی رو باهم انجام دادند. بعد هم یکسری بازی های خلاق و تبدیل شدن به پاپکرن و ... انجام دادیم. تو راهرو هم عکس بچه ها و از جمله نادیا رو درحین انجام فعالیتهای مهد زده بودند.

بعد هم رفتیم به سالن که صندلی چیده بودند و یک سن درست کرده بودند . بچه ها رفتند پشت پرده تا برای انجام حرکات موزون با آهنگ به کمک مربیشون آماده بشن. نادیا سرش رو از لای پرده آورده بود بیرون و به من میگفت مامان بیا این ردیف جلو جلو بشین. خلاصه با راهنمایی مربیشون با سه تا آهنگ هم ه بچه ها رقصیدند و بعد پسرها اومدن پایین و یک رقص دخترها انجام دادن. نادیای من هم که قربونش برم خیلی ناز  و قشنگ اون بالا میرقصید. تشویق در پایان این برنامه به بچه ها یک لیوان با قاشقش بعنوان جایزه دادن.

بعد از اتمام این برنامه ، عمو علیرضا هم که مربی نگاهی نو هستش کارهای بچه ها رو که با ابزارهای مختلف انجام داده بودند رو روی دیوار یکی از کلاسها زده بود و در موردشون و نحوه کارش برامون توضیح داد.

و در انتها نیز دفترچه کارهای بچه ها  رو که در طول سال انجام داده بودند بهمون دادن . واقعا کارهای زیبا و خلاقانه ای  بودند . مربی قصه گوییشون هم اومد و به ما گفت که نادیا از بچه های خیلی بااستعداده که با تمرکز زیادی به قصه ها گوش میده و اونها رو به خوبی بازگو میکنه و میکشه. قربونش برم من که اینقدر باعث افتخار مامان و باباشه.

بعد از جشن هم به خواست نادیا خانوم رفتیم کردان و آش خوردیم.

این هم از پایان روزهای مهد کودک . نادیا خانوم ما تابستان مهد نمیره شاید یه روزهایی با خودم بیارمش مهد اداره .

و از مهر سال دیگه برای پیش دبستان به همین مهد خودش میره . تا یک سال دیگه، کودکیه شاد و دنیای بدون خوندن و نوشتن رو  تجربه کنه . از سال بعد که وارد مدرسه میشه و  خوندن رو یاد میگیره وارد دنیای زیبا و جدیدی میشه و تجربه هایی از جنسی متفاوت خواهد داشت .

همیشه شاد و موفق باشی زیبای من در پناه خدامحبت

پدر و دختر در حال ساختن کلاژ دریا

این هم پایان کار

نادیا و مربی مهربونش خاله مرضیه

نادیا در کنار دوستان و مربیش در کلاس

نادیا و همکلاسیهاش بعد از شنیدن داستان زال در حال نشان دادن نقاشی هاشون

عسل مامان و دوستانش در حال انجام حرکات موزون

عسل طلا در یکی از باغ رستوران های کردان

نادیا خانوم در مهد کودک در حال انجام فعالیتهای مهد در سالی که گذشت

پروانه خانومهای زیبا نادیا، ثنا و هانا 

 

پسندها (1)

نظرات (4)

فروشگاه لوازم جشن تولد نادین
8 تیر 94 10:09
سلام تم تولد بیسکوییت تم تولد فینگرفود دسر دست سازهای نمدی
مریم مامان آیدا
9 تیر 94 11:02
وای واییییییی عزیزمممم چه عکساییی اون عکس صخره نوردیه خیلی خوب بود چقد از مهدش و مربیش خوش اومد چه فضای شادی داره این مهد من از حالا نگرانه مهده آیدام ایشالا جشن فارغ التحصیلی نادیای عزیزم تو دانشگاه آسفورد مصی جون کاش عکس از خودتم میزاشتی گرچه این محیط های مجازی متاسفانه جای امنی نیست ولی خیلییییی دلم میخواست در کنار دخملی ببینمت می بوسمت الهی همیشه دلتون شاد ولبتون خندون باشه
مامان نادیا
10 تیر 94 9:17
سلام مریم جون من این پیامت رو ندیده بودم که جواب بدم نمیدونم چه جوری خودش با اون یکی پیام تایید شده اومده اینجا ممنون از محبتت خیلی لطف داری نگران نباش به موقعش یه مهد خوب برای آیدا جون پیدا میکنی عکس هم که دیگه خودت میدونی شرمنده عزیزم من تازه اون اوایل عکسهای نادیا رو هم خیلی کم میذاشتم ولی بعدا به این نتیجه رسیدم که تا وقتیکه کوچیکه زیاد مهم نیست. دختر نازت رو ببوس
roya
13 مرداد 94 11:09
برای نادیا گلی ----