نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

سال نو مبارک

1394/1/16 14:10
نویسنده : مامان
647 بازدید
اشتراک گذاری

نوروز من تویی

شب و روز من تویی

 

امروز دومین روز کاری از سال ۹۴ هست. دیروز خیلی سرم شلوغ بود و نتونستم مطلبی بذارم.

عید امسال ما مسافرت نرفتیم و بیشتر به مهمونی و مهمون بازی گذشت. و همینطور انجام پیک نوروزی مهد نادیا خانوممون. یک روز هم بخاطر قولی که به نازبانومون داده بودیم با زندایی شهین و مامانی رفتیم پارک آبی . البته دوست داشتیم که دوست صمیمی نادیا توی مهد به نام ثنا خانوم رو هم با خودمون همراه کنیم ولی چون سرماخورده بود نشد که بیاد. ولی خوب به نادیا خیلی خوش گذشت و حسابی بازی کرد و سینمای شش بعدی اونجا رو هم رفتیم فکر میکردم که ممکنه نادیا بترسه ولی خیلی پرهیجان و جالب بود و کلی هم خوشش اومد.

 فرداش هم با زندایی و دایی کامبیز رفتیم پارکی که عمو پورنگ برنامه اجرا می کرد ولی خوب ایتقدر شلوغ بود که نادیا فقط یه ذره تونست ببینه و بعد هم رفتیم برج میلاد. اونجا یک سرای کودک داشت که یه بادکنک پروانه ای براش خریدم که خودش فرداش اونو تبدیل کرد به یک هاپو پاکوتاه.

روز دوازدهم هم بالاخره موفق شدیم که با ثنا خانوم و مامانش قرار بذاریم و حدود ظهر اونها رو بردیم پارک نزدیک خونمون. ثنا یک هدیه زیبا برای نادیا آورده بود یک حباب رنگی که کوک میشد و میچرخید و آهنگ میزد . البته متاسفانه بخاطر اصرار نادیا برای اینکه اونو سیزده بدر بیاره تا همه ببینن موقع حمل توسط من شکست و نادیا هم کلی گریه کرد.

 نادیا هم یک عروسک باربی به ثنا هدیه داد. تو پارک کلی بازی کردن ، سینمای چهاربعدی رفتند. و البته من و نادیا هم کلی برگ و گل و شاخه جمع کردیم که باهم تابلوی بهار برای مهدش درست کنیم.

روز سیزدهم هم ما و دایی ها و خانواده سیروس و همینطور خانواده خواهر زندایی عاطفه همگی با هم رفتیم پارک ما.  و روز سیزدهم رو اونجا گذروندیم. نادیا خانوم هم کلی با بچه ها بازی کردند..

روزهای خوشی بود بخاطر بودن در کنار گل بی همتای خودم ، دختر قشنگم.محبت

همیشه سالم و شاد باشی گل بی تای مادربوس

 

بوی جان می آید اینک از نفسهای بهار

دستهای پرگل اند این شاخه ها، بهر نثار

با پیام دلکش « نوروزتان پیروز باد »

با سرود تازه «‌ هر روزتان نوروز باد »

شهر سرشار است از لبخند، از گل، از امید

تا جهان باقی است این آئین جهان افروز باد...

خوشگل مامان در حال انجام نامه های پیک نوروزی مهد

مهد برای هر روز یک پاکت نامه داده بود که باید اون باز میکردند و فعالیتهای مربوط به اون روز رو انجام میدادند و بعد آب و هوای روز رو نقاشی یا کلاژ میکردند و با برچسبهای موجود در این هم یه قصه میگفتند و میکشیدند.

نازبانوی ما درحال درست کردن یک دسر خوشمزه که البته  مربوط به یکی از کارهای پیک مهد بود

این هم یک تابلوی بهاری که با برگها و گلها و شاخه هایی که روز دوازدهم  با هم از پارک چیدیم  درست کردیم.

نادیا خانوم که موفق به دیدن زنده عمو پورنگ نشده ، به دیدن اون از تلویزیون پارک رضایت داده  و مشغول دیدنه

خوشگل مامان  بغل دایی و کنار عمو نوروز برج میلاد

عسل مامان کنار خاله پنگول در سرای کودک برج میلاد

نادیا خوشحال از خریدن پروانه بادکنکی

این ه همون بادکنکه که خوشگل مامان تبدیلش کرده به یک هاپوی پا کوتاه

روز دوازدهم در پارک در حال فوت کردن قاصدکها

نادیا خانوم و ثنا خانوم در حال شن بازی در پارک

اینجا هم در حال قطار بازی هستند

سیزده بدر نادیا و پرنیان در حال بازی

بوی جان می آید اینک از نفسهای بهارمحبتمحبت

 

پسندها (3)

نظرات (1)

مریم مامان آیدا
22 فروردین 94 12:31
سلام عزیزم بسیار از وبلاگت لذت بردم،هزار ماشالا به دختره نازت الهی همیشه سالم و سلامت باشه و مایه افتخار و سربلندی پدر و مادرش بشه منم یکسالی هست که طعمه بی نظیرررررره مادر شدن و چشیدم خدا به همه منتظرا این لحظات ناب و حس قشنگ مادر شدن و بچشونه عزیزم الان که دخترم داره بزرگ میشه ذهنم پره اما و اگره،دلم میخواد از تجربیاتت استفاده کنم البته اگعه اشکالی نداره. مرسی ببوس این نفس خانومو -------- سلام عزیزم ممنون از لطف و محبتت راستی که مادر شدن لذتی بدون وصفه که امیدوارم همونطوریکه گفتی خداوند نصیب همه منتظران بکنه . خداروشکر که خدا این نعمت رو نصیب شما هم کرده اگر کمکی ازم بربیاد خوشحال میشم عزیزم در خدمت باشم گل دخترت رو ببوس موید باشی