نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

خاطرات

1393/6/2 12:42
نویسنده : مامان
269 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها برام روزهای پر استرسیه. از یک طرف ذهنم رو انتخاب مهد مناسب برای دخترکم پر کرده،و از طرفی بد حالی مادربزرگم خیلی نگران و دلواپسم کرده.

چون برنامه های تابستان کانون خیلی جالب نبود و از طرفی بیماریهای تابستون هم خطرناکه ترجیح دادم که تابستان رو بیشتر خونه باشه و فقط کلاس موسیقی بره که عاشقشه و تفریحات تابستانی داشته باشه. البته یک کلاس زبان هم دوست داشتم بره که چون مربیش رو دوست نداشت و کلاس هم کلاس شلوغی بود ترجیح دادم که بخاطر جلوگیری از دلزدگیش نسبت به زبان اون کلاس رو هم نره.  ولی از مهر که برنامه هاش دوباره به روال قبل برمیگرده چون مربی رده چهار سال کانون به خوبی مربی سه ساله هاش نیست ، در تلاشم اگر جایی بهتر از کانون پیدا کردم نادیا خانوم رو اونجا بفرستم.

مادربزرگم هم که حدود یکساله زمینگیره و این روزها بخاطر بدحالیش به بیمارستان منتقل شده و وضعیت رنجور و بیمارش به شدت ما رو غمگین کرده و اینکه آدم درد و رنج عزیزش رو میبینه و کاری هم ازش بر نمیاد بیشتر آدم رو عذاب میده. گاهی یاد دوران کودکیم میوفتم و بغض راه گلوم رو میگیره . زمانی رو یادم میاد که چطوری تو دست و پاش میپیچیدم و ازش میخواستم برام چیزهای مختلف بگیره و اون طفلی هم هیچ وقت دریغ نمیکرد. اون زمان که قوی و توانا بود ولی حالا .....

امیدوارم که خدا بهش کمک کنه و بهش شفای خیر عطا کنه. الهی آمین.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)