نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

جشن پایان سال تحصیلی

1393/3/27 12:38
نویسنده : مامان
1,067 بازدید
اشتراک گذاری

روز پنجشنبه گذشته جشن پایان سال تحصیلی در کانون بود . طبق معمول یک شعر بچه ها خوندند و چند کلیپ هم برای مامانها گذاشتند و بعد هم یک نقاشی یادگاری مامانها و بچه ها با هم کشیدند. و اونو روی دیوار چسباندیم. و بعد هم پذیرایی شدیم.

موقع برگشت یک سازدهنی برای نادیا خریدم که بسیار این خرید نادیا رو خوشحال کرد. تو خونه میزد و میگفت شماها باید برقصین و یا شما بزنید تا من برقصم. بعد هم نشست با یک لوله خالی وسط دستمال توالت که دوتا کاغذ هم بهش چسبونده بود یک کاردستی درست کرد و اومد به من نشون داد و گفت مامان ساز درست کردم. با دستش به کاغذها میزد و میگفت به صداش گوش کن. خیلی برام جالب بود. قربون اون خلاقیتت برم من عزیزم.

چند روز پیش هم قصه حنایی از مجموعه قصه های خاله ستاره رو گوش داد و بعد هم که گفت میتونین برامون نقاشی بکشید و بفرستید نادیا گفت من میخوام نقاشی قصه حنایی رو بکشیم. خیلی قشنگ نشست و نقاشی کرد و گفت مامان هرچی تو ذهنم بود کشیدم حالا بفرستش برای خاله ستاره و ماهم فرستادیم.

روزجمعه هم که با مامانی و دایی کامبیز اینها رفتیم دریاچه خلیج فارس. که جای قشنگیه. نادیا فکر میکرد دریاچه هم مثل دریاست میگفت من میخوام با دایی کامبیز برم شنا کنم.(آخه وقتی دو سالش بود ما و دایی اینها باهم رفتیم انزلی و اونجا دایی میبردش تو دریا و مثل اینکه اون خاطره همچن) اونجا بادبادک هم هوا میکردند و چون نادیا یک کتاب قصه در مورد بادبادک داشت که من قبلاً براش خونده بودم با دیدن اونها خیلی ذوق کرد و درنتیجه یه دونه بادبادک زرد که شکل یک صورتک بود هم براش خریدیم که کلی هم باهاش ذوق کرد، دوید و خندید.

یک پارک هم اونجا داشت که نادیا کلی هماونجا بازی کرد وقتی بهش میگفتیم بیا میگفت نه من ازت راضی نیستم. من ازت انتظار نداشتم ، میخوام بیشتر بازی کنم.

نادیا خانوم ما وقتی حوصله تلفنی حرف زدن با کسی رو نداشته باشه خیلی مودبانه اعلام میکنه که تمایلی نداره. مثلا میگه به اندازه کافی صحبت کردم. یا لطفاً یک دقیقه مزاحمم نشو دارم کارتون میبینم. و من هم چون میخوام قدرت نه گفتن توش ازبین نره چیزی نمیگم. ولی دیروز بهش گفتم مامان زندایی ناراحت میشه باهاش صحبت کن . چیزی نگفت و گوشی رو گرفت و گفت: زندایی ببخشیدا، ولی داری مزاحمم میشی.تعجبو صحبت هم نکرد.راضیزبان

یه اسباب بازی داره به نام قایم موشک یکسری کارت دایره ای توش هست . اونها رو پشت هم چیده بود و یک بند هم گذاشته بود روش میگفت این یک قطاره این بنده هم که روشه مثل بنده پرده میمونه زنگشه وقتی بکشیش صدای زنگ میاد.بوسبوس

دیروز هم که روز آخر مهد بود یک کارنامه ارزیابی داده بودند که بنظرم کار جالبی نبود آخه بچه های تو این سن که خیلی قابل قضاوت نیستند. البته اکثراً رو خوب زده بودند بعضی موارد هم مثل هوشمندی، جستجوگری، کنجکاوی، خلاقیت و مهارت زبانی رو عالی ، و بعضی موارد مثل تغذیه و خواندن شعرگروهی رو قابل قبول زده بود چون واقعاً نادیا خیلی خوب غذا نمیخوره و یا در شعر خوندن همکاری نمیکنه. معمولاً از خودش شعر در میاره یعنی ریتم رو میگیره و از خودش متن میذاره ولی شعرهای انگلیسی رو که براش گاهی میذارم رو خوب حفظ میکنه البته اونا رو هم وقتی جایی کم میاره از خوش کلمه میزاره. قربونش برم من.

 

نادیا در  جشن پایان سال کانون در حال کشیدن نقاشی یادگاری

نادیا خانوم در کنار نقاشی زیباش

خوشگل مامان در کنار خاله الهام

نادیا در حال نواختن سازی که خودش ساخته

عسل مامان در حال نواختن ساز دهنی

نادیا در کنار دریاچه همرا ه با بادبادکش

نقاشی نادیا خانوم از قصه حنایی

این هم یکی از نقاشی های زیبای نادیای مامان با کلی تفسیر های زیبا

سه تا خورشید اون بالا کشیده تو آسمون با یک رنگین کمان و او  پایین ها هم پر از خونه است.

زیبای من همیشه پاینده باشی و خدا نگهدارت باشه. آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)